بافندگیلغتنامه دهخدابافندگی . [ ف َ دَ /دِ ] (حامص ) عمل بافنده . جولاهگی . انتساج . (ناظم الاطباء). نساجی . حیاکت . نسج . جولاهی . حوک . معمولاً هر بافته ای از گره خوردن یا زیر و زبر افتادن و یا از زبر و زیر یکدیگر رد شدن دو تار و رشته ، در دو جهت عمودی و افقی
بافندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دگی، پشمبافی، قالیبافی چله، تار، پود، گره دستگاه بافندگی، دستگاه پارچهبافی ماکو، ماسوره، ماسورهپیچ چوببست فرش بافنده، نساج، مهندسنساجی، خیاط، جولا آتشگیره، غنده ریسندگی چرخ خیاطی، ابزار دوزندگی