بالانفرهنگ فارسی عمید۱. دهلیزخانه؛ دالان: ◻︎ یکی را سد یٲجوج است باره / یکی را روضهٴ خلد است بالان (عنصری: ۲۶۹).۲. دام؛ تله.
بالانلغتنامه دهخدابالان . (اِ) تله ٔ جانوران . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ لغات شاهنامه ) (انجمن آرای ناصری ). تله ای که بدان جانوران گیرند.(ناظم الاطباء). صاحب انجمن آرا گوید: از اینجاست کسی که مجرب در امور باشد و به مصائب گرفتار شود او راگرگ بالان دیده گویند و این مشهور است و بقول رشی
بالانلغتنامه دهخدابالان . (نف ) نموکننده .(انجمن آرای ناصری ). بالنده . (آنندراج ). که در حال بالیدن بود. (از فرهنگ رشیدی ). نامی . نامیه . (یادداشت مؤلف ). بالاشونده . (فرهنگ لغات شاهنامه ). بلندشونده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). مترعرع : سرو بالان شمایم سر بال
بالایینلغتنامه دهخدابالایین . (ص نسبی ) منسوب به بالاست . (آنندراج ). برین . زبرین .(یادداشت مؤلف ). عتبة. (منتهی الارب ) : به آسانی بر خانه ٔ بالایین توانند برد. (از مجمل التواریخ و القصص ). || علیا. فوق . مقابل سفلی : بهقباد بالایین و میانه و زی
راست بالانلغتنامه دهخداراست بالان . (اِ مرکب ) ج ِ راستبال و آن بر دسته ٔ حشراتی که بال راست و مستقیم دارند اطلاق میشود مانند ملخ . (ازجانورشناسی عمومی ج 1 ص 160). رجوع به راست بال شود.
چوب بالانلغتنامه دهخداچوب بالان . [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوب تله ، چه بالان بمعنی تله و دام است و یا بالان مبدل پالان است و چوب پالان دو قطعه چوبست که در پالان شتر یا خر نصب کنند مانند جناغ در زین .
قاب بالانلغتنامه دهخداقاب بالان . (اِ مرکب ) حشراتی که پر و بال آنها در غلاف باشد مانند سوسکها. (جانورشناسی عمومی ج 1).
نیم بالانلغتنامه دهخدانیم بالان . (اِ مرکب ) (اصطلاح جانورشناسی ) راسته ای از حشرات که دارای دگردیسی ناقص اند و قطعات دهانی آنها که مانند ناودانی شده اند به یکدیگر متصل و خرطومی را می سازند که درون آن چهار سوزن ، که در اصل ماندیبولها وآرواره ها هستند، مشاهده می گردد. این راسته از حشرات به وسیله ٔ
بالاندنفرهنگ فارسی عمید۱. نمو دادن؛ رویاندن.۲. تناور ساختن.۳. جنباندن: ◻︎ یک قصیده هزارجا خوانده / پیش هر سفله ریش بالانده (سنائی: مجمعالفرس: بالانده).
بالانسفرهنگ فارسی عمید۱. (ورزش) نگهداشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل خود.۲. بررسی تعادل توزیع وزن چرخ خودرو به کمک دستگاههای مخصوص و تنظیم آن به کمک وزنههای سربی.۳. (اسم) دستگاهی که به این منظور مورد استفاده قرار میگیرد.
بالانهلغتنامه دهخدابالانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) بالان . دهلیزخانه . (برهان قاطع)(فرهنگ شعوری ج 1 ص 192) (آنندراج ). حکیم سنایی به قوام الدین نوشته است : تخت و تاج خواص در
بالانمودنلغتنامه دهخدابالانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) برپای خاستن . ایستادن . قیام کردن . بر پای ایستادن . || نمودن بالا. نشان دادن قامت . ظاهرکردن و نمایاندن شخص خود:گیرداجلش [ اجلت ] دست که بالا بنمای .<p c
بالاندنفرهنگ فارسی عمید۱. نمو دادن؛ رویاندن.۲. تناور ساختن.۳. جنباندن: ◻︎ یک قصیده هزارجا خوانده / پیش هر سفله ریش بالانده (سنائی: مجمعالفرس: بالانده).
بالانسفرهنگ فارسی عمید۱. (ورزش) نگهداشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل خود.۲. بررسی تعادل توزیع وزن چرخ خودرو به کمک دستگاههای مخصوص و تنظیم آن به کمک وزنههای سربی.۳. (اسم) دستگاهی که به این منظور مورد استفاده قرار میگیرد.
بالانهلغتنامه دهخدابالانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) بالان . دهلیزخانه . (برهان قاطع)(فرهنگ شعوری ج 1 ص 192) (آنندراج ). حکیم سنایی به قوام الدین نوشته است : تخت و تاج خواص در
بالانمودنلغتنامه دهخدابالانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) برپای خاستن . ایستادن . قیام کردن . بر پای ایستادن . || نمودن بالا. نشان دادن قامت . ظاهرکردن و نمایاندن شخص خود:گیرداجلش [ اجلت ] دست که بالا بنمای .<p c
راست بالانلغتنامه دهخداراست بالان . (اِ مرکب ) ج ِ راستبال و آن بر دسته ٔ حشراتی که بال راست و مستقیم دارند اطلاق میشود مانند ملخ . (ازجانورشناسی عمومی ج 1 ص 160). رجوع به راست بال شود.
چوب بالانلغتنامه دهخداچوب بالان . [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوب تله ، چه بالان بمعنی تله و دام است و یا بالان مبدل پالان است و چوب پالان دو قطعه چوبست که در پالان شتر یا خر نصب کنند مانند جناغ در زین .
زومبالانلغتنامه دهخدازومبالان . [ زُم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و 197 تن سکنه (مسیحی و کلدانی ) دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قاب بالانلغتنامه دهخداقاب بالان . (اِ مرکب ) حشراتی که پر و بال آنها در غلاف باشد مانند سوسکها. (جانورشناسی عمومی ج 1).
نیم بالانلغتنامه دهخدانیم بالان . (اِ مرکب ) (اصطلاح جانورشناسی ) راسته ای از حشرات که دارای دگردیسی ناقص اند و قطعات دهانی آنها که مانند ناودانی شده اند به یکدیگر متصل و خرطومی را می سازند که درون آن چهار سوزن ، که در اصل ماندیبولها وآرواره ها هستند، مشاهده می گردد. این راسته از حشرات به وسیله ٔ