بالنده کوهلغتنامه دهخدابالنده کوه . [ ل َ دَ / دِ ] (اِخ ) نام محلی در سر راه فریم به گلپایگان (یا گوشواره از نواحی کبودجامه ) و مازندران . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 130 بخش انگلیسی و ترجمه ٔ آن ص <span class="hl" dir="
بالندهلغتنامه دهخدابالنده . [ ل َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از بالیدن . نامی . (ناظم الاطباء). نامیة. بالان . هرچیز که آن بالیده و تنومند شده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). برروینده . روینده : بالنده ٔ بی دانش مانند نباتی کز خاک
بالندهفرهنگ نامها(تلفظ: bālande) (صفت فاعلی از بالیدن) ویژگی آنکه یا آنچه در حال رشد ، افزایش یا ترقی است ، یا توانایی آن را دارد ؛ نمو کننده ، رشد کننده .
بالندهلغتنامه دهخدابالنده . [ ل َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از بالیدن . نامی . (ناظم الاطباء). نامیة. بالان . هرچیز که آن بالیده و تنومند شده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). برروینده . روینده : بالنده ٔ بی دانش مانند نباتی کز خاک
بالندهفرهنگ نامها(تلفظ: bālande) (صفت فاعلی از بالیدن) ویژگی آنکه یا آنچه در حال رشد ، افزایش یا ترقی است ، یا توانایی آن را دارد ؛ نمو کننده ، رشد کننده .
بالندهلغتنامه دهخدابالنده . [ ل َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از بالیدن . نامی . (ناظم الاطباء). نامیة. بالان . هرچیز که آن بالیده و تنومند شده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). برروینده . روینده : بالنده ٔ بی دانش مانند نباتی کز خاک
بالندهفرهنگ نامها(تلفظ: bālande) (صفت فاعلی از بالیدن) ویژگی آنکه یا آنچه در حال رشد ، افزایش یا ترقی است ، یا توانایی آن را دارد ؛ نمو کننده ، رشد کننده .