بالودنلغتنامه دهخدابالودن . [ دَ ] (مص ) افزودن . بالیدن . نموکردن . بزرگ شدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگ شدن و برآمدن و نموکردن : این نسب پیوسته او را بوده است کز شهنشاهان مه بالوده است . مولوی (ازجهانگیری ) (از شعوری ).<