باهارلغتنامه دهخداباهار. (اِ) سرود پهلوی باشد که در قزوین رامندی گویند. (از فرهنگ رشیدی ). روش گویندگی باشد که آن را پهلوی و رامندی نیز خوانند. (از فرهنگ جهانگیری ). نوعی از خوانندگی و گویندگی هم هست که آن را پهلوی و رامندی خوانند. (برهان قاطع) (از فرهنگ شعوری ج 1</s
باهارلغتنامه دهخداباهار. (اِ) ظرف . آوند. ظرف با طعام . مخفف با اهار است . چه اهار بمعنی خوراک است . (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). اناء. (برهان قاطع). وعاء. (شرفنامه منیری ). خنور. (ناظم الاطباء). || مقابل ناهار است بمعنی خوراک ناخورده و گرسنه شده . (انجمن آرای ناصری ). || جا
سیا باهارگویش بختیارینیمههاى فصل بهار که ذخایر غذایىانسان و دام تقریبا رو به پایان است ومحصول تازه نیز بهدست نیامده است.
سیا باهارگویش بختیارینیمههاى فصل بهار که ذخایر غذایىانسان و دام تقریبا رو به پایان است ومحصول تازه نیز بهدست نیامده است.
سیا باهارگویش بختیارینیمههاى فصل بهار که ذخایر غذایىانسان و دام تقریبا رو به پایان است ومحصول تازه نیز بهدست نیامده است.