باکره

bākere

معنی

دختری که هنوز شوهر نکرده؛ دوشیزه.

مترادف

بتول، بکر، دختر، دوشیزه، عذرا، ناسفته ≠ بیوه، زن

برابر پارسی

پوپک، دوشیزه

جست‌وجوی دقیق

باکره

باکره . [ ک ِ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) دوشیزه . دختر مهرنشکافته . نابسود. (یادداشت مؤلف ). زنی که مرد ندیده و بکارتش باقی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به باکرة شود. || بمجاز دست نخورده . پاک . پاکیزه : چون دست و پای

باکره

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← دوشیزه

باکره

دیکشنری فارسی به عربی

عذراء

باکره

دیکشنری فارسی به انگلیسی

maid, prime, vestal, virgin, virginal

جست‌وجوی هم‌آوا

باقرحی

لغت‌نامه دهخدا

باقرحی . [ ق َ ی ی ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن مخلدبن جعفر باقرحی از خاندان دانش و حدیث بغداد بود. در ماه رمضان سال 481 هَ. ق . در سن 84 سالگی درگذشت . (از معجم البلدان ) .

باقرحی

لغت‌نامه دهخدا

باقرحی . [ ق َ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب به باقرحا از قراحی بغداد. (از الانساب سمعانی ).

باقرة

لغت‌نامه دهخدا

باقرة. [ ق ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث باقر. شکافنده .- رجل باقرة ؛ آنکه درعلوم جستجو کند و ژرف نگرد. (از تاج العروس ).- فتنة باقرة ؛ فتنه ٔ عظیم ووسیع. (از تاج العروس ) و در حدیث آمده است : ستأتی علی الناس فتنة باقرة تدع الحل

باقرة

لغت‌نامه دهخدا

باقرة. [ ق ِرَ ] (اِخ ) از قرای یمامه است و دو قریه بدین نام است . (از تاج العروس ) (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).

باقریه

لغت‌نامه دهخدا

باقریه . [ ق ِ ری ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور که در 24 هزارگزی خاور فدیشه در جلگه واقع است . ناحیه ایست گرمسیر و دارای 82 تن سکنه . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عم