ببریلغتنامه دهخداببری . [ ب َ ] (ص نسبی ) مانند ببر. ببرمانند. ببرسان . و معمولاً این روزگار این نام را بر سگ نهند.
ببریلغتنامه دهخداببری . [ ب َ ] (ص نسبی ) مانند ببر. ببرمانند. ببرسان . و معمولاً این روزگار این نام را بر سگ نهند.
جامه ٔ ببریلغتنامه دهخداجامه ٔ ببری . [ م َ / م ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامه که نقشهای آن پولک پولک مثل پوست شیر و ببر بود. (آنندراج ). پارچه ٔ منقطی شبیه بپوست پلنگ و یا ببر. (ناظم الاطباء).
ببریلغتنامه دهخداببری . [ ب َ ] (ص نسبی ) مانند ببر. ببرمانند. ببرسان . و معمولاً این روزگار این نام را بر سگ نهند.
چشمببریtiger's eyeواژههای مصوب فرهنگستانعلامتی شیشهای که معمولاً برای مشخص کردن محدودههای خاص بر سطح جاده نصب میشود و در مقایسه با چشمگربهای بازتاب نور بیشتری دارد