بتلاءلغتنامه دهخدابتلاء. [ ب َ ] (ع ص ) زن منقطعه بنفسه . (از اقرب الموارد). || عُمره ٔ بتلاء؛ عمره ٔبدون حج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مرعلی بتلاء من رایه ؛ ای عزیمة لاترد (منتهی الارب ).
بطولةدیکشنری عربی به فارسیپهلواني , قهرماني , مسابقه قهرماني , مسابقات قهرماني , تشکيل مسابقات , مسابقه
بطالیلغتنامه دهخدابطالی . [ ب َطْ طا ] (ع ص نسبی ) منسوب به بطال که نام جد ابوعبداﷲ محمد... بطال بهانی بطالی بود. (سمعانی ). و رجوع به اللباب شود.