بخاریفرهنگ فارسی عمیددستگاهی که در زمستان برای گرم کردن هوای اتاق به کار میرود و در آن هیزم، زغال، گاز، یا نفت میسوزانند، یا با برق کار میکند.
بخاریلغتنامه دهخدابخاری . [ ب ُ ] (اِخ ) احمد... از اکابر مشایخ نقشبندیه بود و مال و املاک و عیال و اولاد خود را که در بخارا داشته ترک گفت و برای دیدار شیخ الهی به روم رحلت کرد و به ارشاد عباد آغازید... پس از ایفای وظایف حج به اسلامبول بازگشت و در سال 992 هَ .
بخاریلغتنامه دهخدابخاری . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) آن جای که در دیوار اطاق تعبیه کنند سوختن چوب و امثال آن را برای گرم شدن .اجاقی که در ازارء و یا در گوشه ٔ اطاق سازند و دودکش آن را در میان جرز قرار دهند و جهت گرم کردن اطاق چوب یا زغال در آن بسوزانند. ساواک . دودگاه . دودکند.(ناظم الاطباء). آتشدان .
بخیاریلغتنامه دهخدابخیاری . [ ب َ خ ْ ] (اِ)انعام اندک و یا لباس مستعملی که بنوکر و یا فقیری خلعت دهند. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 198).
راقم بخاریلغتنامه دهخداراقم بخاری . [ ق ِ م ِ ب ُ ] (اِخ ) نام او خواجه عابد بخاری بود. نصرآبادی در تذکره ٔ خود (ج 10 ص 439) پس از ذکر اشعاری از او گوید که : او چند سال پیش به اصفهان آمدو سپس به هند رفت . در تذکره ٔ روز روشن ص <spa
پیر بخاریلغتنامه دهخداپیر بخاری . [رِ ب ُ ] (اِخ ) پیرمردی دانشمند از مردم بخارا که ازجانب ترکمانان سلجوقی ، طغرل بیک و برادرانش ، پیامی آورده بود برای خواجه ٔ بزرگ احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500 چ فیاض ص 490
راقم بخاریلغتنامه دهخداراقم بخاری . [ ق ِ م ِ ب ُ ] (اِخ ) نام او خواجه عابد بخاری بود. نصرآبادی در تذکره ٔ خود (ج 10 ص 439) پس از ذکر اشعاری از او گوید که : او چند سال پیش به اصفهان آمدو سپس به هند رفت . در تذکره ٔ روز روشن ص <spa
پیر بخاریلغتنامه دهخداپیر بخاری . [رِ ب ُ ] (اِخ ) پیرمردی دانشمند از مردم بخارا که ازجانب ترکمانان سلجوقی ، طغرل بیک و برادرانش ، پیامی آورده بود برای خواجه ٔ بزرگ احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500 چ فیاض ص 490
پیش بخاریلغتنامه دهخداپیش بخاری . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) تجیرمانندی که برابر بخاری نهند تا مانع گردد که چیزی در آتش افتد. یا شراره ها بر فرش و سطح اطاق جهد. و قسمی از آن بصورت دیگر که بر زمین نهند متصل بخاری تا شراره ها بر فرش نریزد. || پارچه ای مربعمستطیل که از بالای بخاری دیواری فرو آویزند زینت اطاق
بخاری پاک کنلغتنامه دهخدابخاری پاک کن . [ ب ُ ک ُ ] (نف مرکب ) که بخاری را پاک کند. که دوده های بخاری را بزداید. پاک کننده ٔ بخاری . || (اِ مرکب ) چوب یاریسمانی که تکه ای پارچه یا سیم نازک یا موی و یا چیز دیگر بدان بندند و داخل لوله ٔ بخاری کشند تا دوده فروریزاند. آلتی که بدان لوله ٔ بخاری را پاک کنن
بخاری سازلغتنامه دهخدابخاری ساز. [ ب ُ ] (نف مرکب ) که بخاری سازد. سازنده ٔ بخاری . آنکه با حلبی یا آهن بخاری سازد.
بخاری سازیلغتنامه دهخدابخاری سازی . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) ساختن بخاری . بخاری ساختن . عمل بخاری ساز. || (اِ مرکب ) جای ساختن بخاری .
راقم بخاریلغتنامه دهخداراقم بخاری . [ ق ِ م ِ ب ُ ] (اِخ ) نام او خواجه عابد بخاری بود. نصرآبادی در تذکره ٔ خود (ج 10 ص 439) پس از ذکر اشعاری از او گوید که : او چند سال پیش به اصفهان آمدو سپس به هند رفت . در تذکره ٔ روز روشن ص <spa
پیر بخاریلغتنامه دهخداپیر بخاری . [رِ ب ُ ] (اِخ ) پیرمردی دانشمند از مردم بخارا که ازجانب ترکمانان سلجوقی ، طغرل بیک و برادرانش ، پیامی آورده بود برای خواجه ٔ بزرگ احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500 چ فیاض ص 490
پیش بخاریلغتنامه دهخداپیش بخاری . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) تجیرمانندی که برابر بخاری نهند تا مانع گردد که چیزی در آتش افتد. یا شراره ها بر فرش و سطح اطاق جهد. و قسمی از آن بصورت دیگر که بر زمین نهند متصل بخاری تا شراره ها بر فرش نریزد. || پارچه ای مربعمستطیل که از بالای بخاری دیواری فرو آویزند زینت اطاق