بخجلغتنامه دهخدابخج . [ ب َ ] (ص ) چیزی را گویند که بر زمین پهن شده باشد. (فرهنگ خطی ). و ظاهراً صورتی است از پخش . بخچ . پخج . (در تداول عامه ٔ خراسان ) : اگر بر سر مرد زد در نبردسر وقامتش بر زمین بخج کرد.عنصری .
بخش بخشلغتنامه دهخدابخش بخش . [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) پاره پاره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حصه حصه و بهره بهره . (ناظم الاطباء).- بخش بخش کردن ؛ قسمت کردن . (ناظم الاطباء). تجزیه کردن . (یادداشت مؤلف ).
بخججلغتنامه دهخدابخجج . [ ب َ ج َ ] (اِ) رؤیا و چیزی که در خواب بینند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ). بختک . و رجوع به بختک شود.
بخجدلغتنامه دهخدابخجد. [ ب َ ج َ ] (اِ) ریم آهن را گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). تفاله ٔ آهن که در عربی خبث الحدید گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 156) (فرهنگ ضیا). ریماهن . ریم و کثافت از هرچیزی بخصوص ری
بخجورلغتنامه دهخدابخجور. [ ب َ ] (ص ) بختاور. بختیار. (فرهنگ شعوری ). بختیار. خوشبخت . (ناظم الاطباء).
بخجیدنلغتنامه دهخدابخجیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) بخچیدن . دراز کردن . طویل کردن . (آنندراج ). چیزی را پهن کردن . پخش کردن . (از فرهنگ شعوری ). || حصار کردن . احاطه کردن . گرد گردیدن . (آنندراج ). || پیچیدن . (فرهنگ شعوری ). || خود را آزار دادن . (آنندراج ).
بخچلغتنامه دهخدابخچ . [ ب َ ] (ص ) چیزی که با کوبیدن پهن شود. (شعوری ). بخیچ . (ناظم الاطباء). چون میوه ٔ پخته که پای بر سر آن نهی و هرچه بدان ماند. || چیزی که فشار داده شود. (فرهنگ شعوری ). || (اِ) زاج سیاه . (فرهنگ شعوری ). و رجوع به بخج و پخچ شود.
بخججلغتنامه دهخدابخجج . [ ب َ ج َ ] (اِ) رؤیا و چیزی که در خواب بینند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ). بختک . و رجوع به بختک شود.
بخجدلغتنامه دهخدابخجد. [ ب َ ج َ ] (اِ) ریم آهن را گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). تفاله ٔ آهن که در عربی خبث الحدید گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 156) (فرهنگ ضیا). ریماهن . ریم و کثافت از هرچیزی بخصوص ری
بخجورلغتنامه دهخدابخجور. [ ب َ ] (ص ) بختاور. بختیار. (فرهنگ شعوری ). بختیار. خوشبخت . (ناظم الاطباء).
بخجیدنلغتنامه دهخدابخجیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) بخچیدن . دراز کردن . طویل کردن . (آنندراج ). چیزی را پهن کردن . پخش کردن . (از فرهنگ شعوری ). || حصار کردن . احاطه کردن . گرد گردیدن . (آنندراج ). || پیچیدن . (فرهنگ شعوری ). || خود را آزار دادن . (آنندراج ).