بخششلغتنامه دهخدابخشش . [ ب َ ش ِ ] (اِمص ) داد. دهش . عطا. انعام . (ناظم الاطباء). عطا. (آنندراج ). عِداد. عائدة. دسیعه . فجر. وهب . موهبة. موهب . نُحلی ̍. عطیه . (از منتهی الارب ). سخا. بخشندگی . رادی . صله . هبه . بذل . رفد. نَدی ̍. کرم . جود. فیض . حبوة. حباء. (یادداشت مؤلف ) <span class
بخششدیکشنری فارسی به انگلیسیbaksheesh, contribution, dole, donation, endowment, forgiveness, free pardon, gift, grant, indulgence, largess, largesse, pardon, remission
بخشیشلغتنامه دهخدابخشیش . [ ب َ ] (اِمص ) بخشش و هدیه و انعام و انعامی که بکسی علاوه بر مزد و اجرت می دهند. (ناظم الاطباء). در عربی بجای حلوان (که اکنون فراموش شده ) بکار رود. (از نشوءاللغة ص 93).دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: بخشیش (فارسی ). ج ، بخاشیش : انعا
تتنای بخششلغتنامه دهخداتتنای بخشش . [ ] (اِخ ) یکی از حکام فرس بود در فلسطین ، کتاب عزرا 345 و 6 و 6: 6 و 13. (قاموس کتاب مقدس ).
بخشش کردنلغتنامه دهخدابخشش کردن . [ ب َ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشیدن . عطا کردن : بلشکرگه آمد از این رزمگاه که بخشش کند خواسته بر سپاه . فردوسی .چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترانی چو سرو آید اندرنظر و سرو چو نی گر کنی بخشش گوی
بخشش آموزلغتنامه دهخدابخشش آموز. [ ب َ ش ِش ْ ] (نف مرکب ) بخشش آموزنده . آنکه با داد و دهش فراوان خود، روش و طرز بخشندگی و داد و سخاوت را بدیگران یاد دهد : نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام .حافظ.
بخشش گاهلغتنامه دهخدابخشش گاه . [ ب َ ش ِش ْ ] (اِ مرکب ) مَقْسَم . مقسمه . قسمت گاه . بخش گاه . (یادداشت مؤلف ): طراز؛ بخشش گاه آب باشد... (صحاح الفرس ). و رجوع به بخشگاه شود.
بخششیلغتنامه دهخدابخششی . [ ب َ ش ِ شی ] (ص نسبی ) منسوب به بخشش . نحلة. (ترجمان القرآن جرجانی ). عطیه . هبه . آنچه بخشیده می شود. || درخوربخشش . اهل بخشش . معتاد به بخشش . (یادداشت مؤلف ).
بخششافزارdonateware, donationwareواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزاری رایگان که در آن به کاربر توصیه میشود وجهی را برای امور خیریه بپردازد تا نرمافزار به ثبت برسد
داد و بخششلغتنامه دهخداداد و بخشش . [ دُ ب َ ش ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عطا و دهش . || قسط. (دهار). رجوع به داد و رجوع به بخشش شود.
تتنای بخششلغتنامه دهخداتتنای بخشش . [ ] (اِخ ) یکی از حکام فرس بود در فلسطین ، کتاب عزرا 345 و 6 و 6: 6 و 13. (قاموس کتاب مقدس ).
بخشش کردنلغتنامه دهخدابخشش کردن . [ ب َ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشیدن . عطا کردن : بلشکرگه آمد از این رزمگاه که بخشش کند خواسته بر سپاه . فردوسی .چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترانی چو سرو آید اندرنظر و سرو چو نی گر کنی بخشش گوی
بخشش کردنلغتنامه دهخدابخشش کردن . [ ب َ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشیدن . عطا کردن : بلشکرگه آمد از این رزمگاه که بخشش کند خواسته بر سپاه . فردوسی .چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترانی چو سرو آید اندرنظر و سرو چو نی گر کنی بخشش گوی
بخشش آموزلغتنامه دهخدابخشش آموز. [ ب َ ش ِش ْ ] (نف مرکب ) بخشش آموزنده . آنکه با داد و دهش فراوان خود، روش و طرز بخشندگی و داد و سخاوت را بدیگران یاد دهد : نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام .حافظ.
بخشش گاهلغتنامه دهخدابخشش گاه . [ ب َ ش ِش ْ ] (اِ مرکب ) مَقْسَم . مقسمه . قسمت گاه . بخش گاه . (یادداشت مؤلف ): طراز؛ بخشش گاه آب باشد... (صحاح الفرس ). و رجوع به بخشگاه شود.
بخشش نامهلغتنامه دهخدابخشش نامه . [ ب َش ِش ْ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) هبه نامه . (آنندراج ). قباله ٔ بخشیدن مالی یا ملکی به کسی . (یادداشت مؤلف ).
بخششیلغتنامه دهخدابخششی . [ ب َ ش ِ شی ] (ص نسبی ) منسوب به بخشش . نحلة. (ترجمان القرآن جرجانی ). عطیه . هبه . آنچه بخشیده می شود. || درخوربخشش . اهل بخشش . معتاد به بخشش . (یادداشت مؤلف ).
داد و بخششلغتنامه دهخداداد و بخشش . [ دُ ب َ ش ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عطا و دهش . || قسط. (دهار). رجوع به داد و رجوع به بخشش شود.
تتنای بخششلغتنامه دهخداتتنای بخشش . [ ] (اِخ ) یکی از حکام فرس بود در فلسطین ، کتاب عزرا 345 و 6 و 6: 6 و 13. (قاموس کتاب مقدس ).