بخشودنلغتنامه دهخدابخشودن . [ ب َ دَ ] (مص ) رحم و شفقت کردن . (برهان قاطع). شفقت آوردن . (شرفنامه ٔ منیری ). رحم کردن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ترحم . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). رحمة. رحم . (تاج المصادر بیهقی )(منتهی الارب ). ح
بخشودنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بخشیدن ۲. اغماض کردن، عفو کردن، گذشت کردن ≠ انتقامگرفتن، تقاص گرفتن ۳. معاف کردن ۴. رحم کردن
بخسودنلغتنامه دهخدابخسودن . [ب َ دَ ] (مص ) چکش زدن . (ناظم الاطباء). کوفتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شکستن . (ناظم الاطباء). || کفتن . || زدن . || برکندن . (آنندراج ). || درو کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تراشیدن . (ناظم الاطباء). || اره کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مقراض
بخشودنیلغتنامه دهخدابخشودنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) درخور ترحّم . (یادداشت مؤلف ). رحمت آوردنی . سزاوار رحم و شفقت : دگر آن که بخشودنی خوانده ای ز مردی مرا دوربنشانده ای . فردوسی .دلش در مخزن آسایش آوربر آن بخشودنی بخشایش آور.<br
نابخشودنیلغتنامه دهخدانابخشودنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل بخشودن نیست . که قابل عفو نیست . نه ازدر بخشودن . مقابل بخشودنی .
بخشودنیلغتنامه دهخدابخشودنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) درخور ترحّم . (یادداشت مؤلف ). رحمت آوردنی . سزاوار رحم و شفقت : دگر آن که بخشودنی خوانده ای ز مردی مرا دوربنشانده ای . فردوسی .دلش در مخزن آسایش آوربر آن بخشودنی بخشایش آور.<br