بداوتلغتنامه دهخدابداوت . [ ب َ / ب ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) صحرانشینی . بادیه نشینی . مقابل حضارت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بداوة شود.
بضاعتلغتنامه دهخدابضاعت . [ ب ِ ع َ ] (ع اِ) مال التجاره . (ناظم الاطباء) آخریان . سلعه . سعفه . کالا. || مکنت و ثروت . (ناظم الاطباء). مایه و مال و با آوردن ، بردن ،داشتن ، ساختن و یافتن ترکیب شود. سرمایه . رجوع به ارمغان آصفی شود. || اسباب و متاع و ملک . (ناظم الاطباء). مال و اسباب . (غیاث )
بداهتلغتنامه دهخدابداهت . [ ب َ هََ ] (از ع ، مص ) ناگاه درآمدن . (فرهنگ فارسی معین ). || بی اندیشه سخن گفتن . بی تأمل گفتن و نوشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : بدانچه بداهت خاطر و سخاوت طبع دست دهد قناعت نمایی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ بنگاه ترجمه ونشر کتاب ص <span class="h
بدودلغتنامه دهخدابدود. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُدّ. بتها. (یادداشت مؤلف ) : زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند و بر درها و دیوارها می بستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 421).
چادرنشینیلغتنامه دهخداچادرنشینی . [ دَ / دُ ن ِ ] (حامص مرکب ) صحرانشینی . بادیه نشینی . بداوت . زندگی ایلیاتی .
حضارتلغتنامه دهخداحضارت . [ ح َ رَ ] (ع مص ) حاضر آمدن . || حاضر کردن . || مقیم شدن بشهر. مقیم بودن به حضر. اقامت کردن . مقابل بداوت .
حضارتلغتنامه دهخداحضارت . [ ح ِ / ح َ رَ ] (ع اِ) شهر. حضر. || (اِمص ) اقامت در شهر. (آنندراج ). مقیم بودن . به حضر اقامت کردن . مقابل بداوت . شهرنشینی . رجوع به حضارة شود.
روایةلغتنامه دهخداروایة. [ رِ ی َ ] (ع مص ) بازگفتن سخن را و همچنین است شعر. (از منتهی الارب ). روی الحدیث َ روایةً؛ حمل و نقل کرد آنرا. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). نقل سخن یا خبر از کسی . بازگو کردن سخن کسی را. روایت . و رجوع به روایت شود. || اصطلاحی است در نقل حدیث و فقه و قرا