quailدیکشنری انگلیسی به فارسیبلدرچین، وشم، بدبدک، شانه خالی کردن، از میدان دررفتن، ترسیدن، پژمرده شدن، لرزیدن، بیاثر بودن، دلمه شدن
بدکلغتنامه دهخدابدک .[ ب ُ دَ ] (اِ) مرغ سلیمان . هدهد. (برهان قاطع) (ازناظم الاطباء) (از آنندراج ). و رجوع به بدبدک شود.