بددهنیلغتنامه دهخدابددهنی . [ ب َدْ، دَ هََ ] (حامص مرکب ) عمل بددهن . فحش . ناسزا. (فرهنگ فارسی معین ).
بدذهنیلغتنامه دهخدابدذهنی . [ ب َ ذِ ] (حامص مرکب ) کندذهنی . کودنی . مقابل تندذهنی . (فرهنگ فارسی معین ).
سبفرهنگ مترادف و متضاد۱. بددهانی، دشنام، رده، فحش، لعن، ناسزا ≠ مدح، ستایش ۲. دشنامدادن، فحش دادن، ناسزا گفتن ≠ ستودن، مرحباگفتن
سخطفرهنگ مترادف و متضاد۱. بددهانی، سب، فحش، ناسزا ۲. خشم، غضب، قهر ۳. ناخشنودی، نارضایتی ≠ خشنودی، رضایت ۴. غضب کردن، خشم گرفتن
ناسزافرهنگ مترادف و متضاد۱. بددهانی، دشنام، سب، سقط، شتم، شنیع، فحش، لعن، ناشایست، هتک ۲. بد، ناروا، ناصواب ۳. نافرزام، نکوهیده