بدرودفرهنگ فارسی عمیدوداع؛ خداحافظی.⟨ بدرود گفتن: (مصدر لازم)۱. بدرود کردن؛ وداع کردن.۲. (مصدر متعدی) ترک کردن؛ واگذاشتن.
بدرودلغتنامه دهخدابدرود. [ ب ِ ] (اِ مرکب ) وداع . ترک . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واگذاشتن و دست برداشتن از چیزی . (برهان قاطع). ترک و واگذاشتن چیزی بر مجاز. (انجمن آرا) (آنندراج ). واگذاشتن و دست برداشتن . (ناظم الاطباء). رخصت کردن و ت
بدرودسوارkiss and rideواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در آن مردم با خودرو شخصی به محل سوارشدن به حملونقل عمومی منتقل میشوند و خودرو محل را ترک میکند
بدرودسوارkiss and rideواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در آن مردم با خودرو شخصی به محل سوارشدن به حملونقل عمومی منتقل میشوند و خودرو محل را ترک میکند