جرم سماويدیکشنری عربی به فارسیجسم کروي , گوي , عالم , احاطه کردن , بدور چيزي گشتن , بدور مدار معيني گشتن , کروي شدن
orbsدیکشنری انگلیسی به فارسیوطن، گوی، جسم کروی، بدور مدار معینی گشتن، بدور چیزی گشتن، کروی شدن، احاطه کردن