بدگمانلغتنامه دهخدابدگمان . [ ب َ گ ُ / گ َ ] (ص مرکب ) آنکه گمان بد داشته باشد. (آنندراج ). سؤظن دار. بدخیال .شبهه دار. (ناظم الاطباء). متظنن . (مهذب الاسماء). سَیَّی ءالظن . ظنون . بدسگال . مقابل نیکوگمان : هجیر ستیزنده ٔ بدگمان <
بدگماندیکشنری فارسی به انگلیسیcynical, distrustful, doubter, doubting Thomas, dubious, paranoid, suspicious
بدپیمانلغتنامه دهخدابدپیمان . [ ب َ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) بدعهد. آنکه به پیمان وفادار نیست : خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی نایدکه بی رسمند و بی قولند و بدعهدند و بدپیمان .فرخی .
بدگمانیلغتنامه دهخدابدگمانی . [ ب َ گ ُ / گ َ ] (حامص مرکب ) سؤظن . (ناظم الاطباء). اسائه ظن . (یادداشت مؤلف ). بدخیالی . (از ولف ) : گفت ... آنچه صواب است بباید نبشت چنانکه هیچ بدگمانی نماند. (تاریخ بیهقی ). پس در این باب نامه توان نبش
بدگمانیparanoiaواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن فرد باورهای نادرست دارد و بر مفروضات اشتباه تکیه میکند که ممکن است در نتیجۀ شدت یافتن آن هذیان و توهمهایی در او پدید آید مبنی بر اینکه دیگران علیه او توطئه میکنند یا میخواهند به او آسیب برسانند
بدگمانیلغتنامه دهخدابدگمانی . [ ب َ گ ُ / گ َ ] (حامص مرکب ) سؤظن . (ناظم الاطباء). اسائه ظن . (یادداشت مؤلف ). بدخیالی . (از ولف ) : گفت ... آنچه صواب است بباید نبشت چنانکه هیچ بدگمانی نماند. (تاریخ بیهقی ). پس در این باب نامه توان نبش
بدگمانیparanoiaواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن فرد باورهای نادرست دارد و بر مفروضات اشتباه تکیه میکند که ممکن است در نتیجۀ شدت یافتن آن هذیان و توهمهایی در او پدید آید مبنی بر اینکه دیگران علیه او توطئه میکنند یا میخواهند به او آسیب برسانند
شخصیت بدگمانparanoid personalityواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شخصیت که مشخصۀ آن بدگمانی و احتیاط بیشازحد در مقابل دیگران و اعتقاد به خطرناک بودن اغلب افراد است