بدیهیلغتنامه دهخدابدیهی . [ ب َ هی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بدیهة. ناگهانی . (ناظم الاطباء). مرتجل . (فرهنگ فارسی معین ). || بدون فکر و یادآوری و تأمل و اندیشه . (ناظم الاطباء). || آشکار و پیدا و ظاهر و هویدا. (ناظم الاطباء). روشن . آشکار. واضح . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح منطق ) چیزی که
بدیهیدیکشنری فارسی به انگلیسیaxiomatic, evident, necessary, obvious, self-evident, self-explanatory, truism
بدیهیفرهنگ فارسی معین(بَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - روشن ، آشکار. 2 - آن چه که عقل برای پذیرفتنش نیاز به استدلال ندارد.
نشان خودروbonnet badge, hood badgeواژههای مصوب فرهنگستاننشان یا نام خودروساز که بر روی درِ موتور نصب میشود
سنجاقیpin button, pinback, button button badge, pin-backواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای از جنسهای مختلف در اشکال گوناگون، دارای تصویر یا نوشتهای بر رو و سنجاقی در پشت، که به کیف یا لباس یا وسایل شخصی وصل میکنند
بیضةلغتنامه دهخدابیضة. [ ب َ ض َ ] (ع اِ) تخم مرغ . ج ، بیض ، بیوض ، بیضات . (منتهی الارب ). یکی بیض . تخم پرنده و جز آن . (از اقرب الموارد). تخم مرغ . خاگ . مرغانه . چوزی . تخم (از مرغ و مرد). (یادداشت مؤلف ).- بیضةالدیک ؛ تخم خروس ، گویند بمعنی بیضةالعقر است چه
بییضةلغتنامه دهخدابییضة. [ ب ُ ی َی ْ ض َ ] (اِخ ) نام آبی است . (از لسان العرب ). آبی است بین حلب و تدمر. (از مراصد الاطلاع ).
بییضةلغتنامه دهخدابییضة. [ ب ُ ی َی ْ ض َ ] (ع اِ مصغر) مصغر بیضة. رجوع به بیضة شود. || (اصطلاح پزشکی عرب زبانان ) اُوول = بُذَیْرة (مصغر بذر)، و آن عبارتست از تخمک جانوران که از مجرای تخمدان خارج و آماده ٔ لقاح شود. (از مصوبات فرهنگستان مصر). و رجوع به تخمک شود.
بدیهیهلغتنامه دهخدابدیهیه . [ ب َ هی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) مؤنث بدیهی : امور بدیهیه . ج ، بدیهیات . (فرهنگ فارسی معین ).
بدیهیاتلغتنامه دهخدابدیهیات . [ ب َ هی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ بدیهیه . (یادداشت مؤلف ). اشیائی که علم آنها موقوف به تفکر نباشد. (آنندراج ). || وقایع غیرمنتظره . (فرهنگ فارسی معین ).
بدیهیاتفرهنگ فارسی معین(بَ یّ) [ ع . ] (اِ.) جِ بدیهه . 1 - امور بدیهی ، چیزهای کاملاً آشکار و واضح . 2 - وقایع غیرمنتظره .
بدیهیهلغتنامه دهخدابدیهیه . [ ب َ هی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) مؤنث بدیهی : امور بدیهیه . ج ، بدیهیات . (فرهنگ فارسی معین ).
بدیهی سجاوندیلغتنامه دهخدابدیهی سجاوندی . [ ب َ هی ِ س َ وَ ] (اِخ ) مجدالدین احمد. صاحب تفسیر عین المعانی . از فضلای عهد سنجر بود. صاحب مجمعالفصحا از اشعار وی نقل کرده است . رجوع به مجمعالفصحا ج 1 ص 169 و ریاض العارفین ص <span class=
بدیهیاتلغتنامه دهخدابدیهیات . [ ب َ هی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ بدیهیه . (یادداشت مؤلف ). اشیائی که علم آنها موقوف به تفکر نباشد. (آنندراج ). || وقایع غیرمنتظره . (فرهنگ فارسی معین ).
بدیهیاتفرهنگ فارسی معین(بَ یّ) [ ع . ] (اِ.) جِ بدیهه . 1 - امور بدیهی ، چیزهای کاملاً آشکار و واضح . 2 - وقایع غیرمنتظره .
علی بدیهیلغتنامه دهخداعلی بدیهی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد بدیهی ، مکنّی به ابوالحسن . شاعر بغدادی ، اصل او از شهرزور بود. و وی با صاحب بن عباد ارتباط داشت و او را در بدیهه گویی دستی توانابود لذا بدان منسوب گشت و این بیت مشهور از اوست :اء تمنی علی الزمان محالاأن تری مقلتای طلعة حر.
توپولوژی بدیهیtrivial topology, indiscreet topologyواژههای مصوب فرهنگستانتوپولوژی متشکل از یک مجموعه و مجموعۀ تهی