آببذرافشانیhydro seeding, hydraulic seedingواژههای مصوب فرهنگستانکشت بذر ازطریق مخلوط کردن آن با آب و پاشیدن آن بر روی خاک
زراعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زراعی، دهاتی، روستایی، صحرایی، دهقانی مزروع، کاشتهشده، مزروعی بذرپاش، بذرافشان دیم حاصلخیز
افشانفرهنگ فارسی عمید۱. پراکنده؛ پریشان: زلف افشان.۲. (بن مضارعِ افشاندن) = افشاندن۳. افشاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتشافشان، بذرافشان، دُرافشان، شکرافشان، گلافشان.۴. افشاندن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زرافشان.
جزنیکلغتنامه دهخداجزنیک . [ ] (اِخ ) از توابع سیستان است . آن را طایفه ٔ شهرکی آباد کرده و جای معتبری بوده که سادات و ملای فراوانی در آن سکونت داشته اند. قلعه ٔ مخروبه ای در آنجاست که زمانی معتبر بوده است . جمعیت آن سیصدوهفتاد خانوار است که حدود 1578 تن می باش