برآورده شدن

مترادف

۱. تحقق یافتن، عملی شدن، متحقق شدن
۲. مستجاب شدن
۳. روا شدن

جست‌وجوی دقیق

برآورده شدن

لغت‌نامه دهخدا

برآورده شدن . [ ب َ وَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجهول برآوردن است . رجوع به برآوردن شود.- برآورده شدن حاجت ؛ روا شدن و قضا شدن آن .

برآورده شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تحقق یافتن، عملی شدن، متحقق شدن ۲. مستجاب شدن ۳. روا شدن

جست‌وجوی هم‌آوا

برآورده

۱. بالابرده‌شده.۲. روا‌شده.۳. پرورده.۴. (اسم) بنای مرتفع: ◻︎ به درگاه شاه آفریدون رسید / برآورده‌ای دید سرناپدید (فردوسی: ۱/۱۱۱).۵. [قدیمی] آن‌که زیردست پادشاهی یا بزرگی پرورش یافته و به مرتبۀ بلند رسیده.

برآورده

لغت‌نامه دهخدا

برآورده . [ ب َ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صنیع. مصنوع . ساخته . ساخته شده : این از برآوردگان فلان است از ساخته ها و از صنایع اوست . (یادداشت بخط مؤلف ). صنیع؛ کار ساخته و برآورده . (منتهی الارب ) : تهمتن یکی خانه

برآورده

فرهنگ فارسی معین

( ~. وَ دِ)(ص مف .)1 - پرورش داده ، برکشیده . 2 - اجابت شده .

برآورده

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. متحقق ۲. مستجاب ۳. روا

برآورده کردن

لغت‌نامه دهخدا

برآورده کردن . [ ب َ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . عمارت کردن : من اندر نهان زین جهان فراخ برآورده کردم یکی سنگلاخ .بوشکور.

جست‌وجوی متن

fulfulde

دیکشنری انگلیسی به فارسی

برآورده شدن

تامین کردن

فرهنگ سره

برآورده کردن، برآوردن

استنجاح

فرهنگ فارسی عمید

درخواست برآورده شدن حاجت کردن.

مستجاب شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

برآورده شدن، اجابت شدن، پذیرفته شدن

مستجاب کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

برآوردن، اجابت کردن، برآورده کردن، پذیرفتن

جست‌وجوی هم‌آغاز

برآورده

فرهنگ فارسی عمید

برآورده

لغت‌نامه دهخدا

برآورده

فرهنگ فارسی معین

( ~. وَ دِ)(ص مف .)1 - پرورش داده ، برکشیده . 2 - اجابت شده .

برآورده

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. متحقق ۲. مستجاب ۳. روا

جست‌وجوی هم‌قافیه

نابرآورده

لغت‌نامه دهخدا

نابرآورده . [ ب َ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) برنیاورده . بالانیاورده . برنکشیده . کوتاه . مقابل بلند.- آواز نابرآورده ؛ آوازی که از کوتاهی به لب نرسیده : چو آگاه شد خسرو از راز اوی و

برآورده

فرهنگ فارسی عمید

نابرآورده

فرهنگ فارسی عمید

۱. برنیاورده؛ برنکشیده؛ بالا‌نیاورده.۲. کوتاه.

برآورده

لغت‌نامه دهخدا

برآورده

فرهنگ فارسی معین

( ~. وَ دِ)(ص مف .)1 - پرورش داده ، برکشیده . 2 - اجابت شده .

درپیوند

بیشتر بدانید

برآورده شدن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ سره

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آغاز

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی معین