مجتفیلغتنامه دهخدامجتفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آن که دور سازد کسی را از جای وی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از بیخ برکننده و براندازنده و بر باد دهنده . (ناظم الاطباء).
صافکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کننده، افقیکننده، صافکن، خواباننده، براندازنده، تبر، اطو (اتو)، اتوبخار، اتوپرس، وردنه، بامغلتان، غلتک، بولدوزر، غلتبان اتوکشی
متقایللغتنامه دهخدامتقایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) بایع و مشتری که با هم برآرند بیع را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). براندازنده ٔ شرط و پیمان را از قرارداد یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقابل شود.
دجال افکنلغتنامه دهخدادجال افکن . [ دَج ْ جا اَ ک َ ] (نف مرکب ) براندازنده و نیست کننده ٔ دجال و از آن مراد مهدی یا مسیح باشد : زانکه شیطان سوز و دجال افکنست آدم مهدی مکان می خواندش .خاقانی .
ذوالحاجتینلغتنامه دهخداذوالحاجتین . [ ذُل ْ ج َ ت َ ] (اِخ ) لقب محمدبن ابراهیم بن منقذ یاسر، او نخستین کسی بود که با ابوالعباس سفّاح براندازنده ٔ دولت بنی امیّة بیعت کرد و سفّاح بدو اجازت داد تا هر روزی دو حاجت خواهد و هر دو را سفّاح برآرد.