بربستلغتنامه دهخدابربست . [ ب َ ب َ ] (اِ) راه و روش . (انجمن آرا). طرز و روش و قاعده و قانون . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دستور. (غیاث اللغات ). نظم و شیوه . (انجمن آرا). طرز و روش و راه و قاعده وقانون و رسم و نظام . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). || و گفته اند بمعنی نحو است که علمی است
بربست نامهلغتنامه دهخدابربست نامه . [ ب َ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نظامنامه . (ناظم الاطباء). رجوع به بربست شود.
بربست کردنلغتنامه دهخدابربست کردن . [ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محصور کردن .دیواربست کردن . چینه کشیدن : باغ ویران شده بود که در وی کشاورزی کردندی و خاقان ترک فرمود تاآن همه را بربست کردند و دیوارهای بلند برآوردند و منبر و محراب ساختند از خشت نپخته . (تاریخ بخارا).
بربستگی باستانشناختیarchaeological relationship, relationshipواژههای مصوب فرهنگستاننحوۀ قرار گرفتن یک شیء یا بافت در مقایسه با شیء یا بافت دیگر براساس توالی نهشتهگذاری
بربستنفرهنگ فارسی عمید۱. بستن؛ مقید کردن؛ پابند کردن.۲. آماده کردن.۳. (مصدر لازم) فایده برداشتن؛ سود برداشتن.
بربستگانلغتنامه دهخدابربستگان . [ ب َ ب َ ] (اِ) ج ِ بربست . قاعده ها و قانون ها. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). قواعد و قوانین ورسوم و روش ها. (ناظم الاطباء). رجوع به بربست شود.
بربستنلغتنامه دهخدابربستن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن . (ناظم الاطباء). سد. بند کردن . گرد چیزی در آوردن : تو مپسند بیداد بیدادگربگفت این و بربست زرین کمر. فردوسی .بربسته گل از شوشتری سبزنقابی و آلوده بکافور و بشنگرف بناگوش
بربستهلغتنامه دهخدابربسته . [ ب َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) جماد در مقابل بررسته بمعنی نبات و روئیدنی . غیرقابل نمو. (ناظم الاطباء). نقیض بررسته است و آن چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند بعض
lawدیکشنری انگلیسی به فارسیقانون، حقوق، حق، قاعده، قانون مدنی، ضابطه، بربست، داتا، تعقیب کردن، تعقیب قانونی کردن
مشاطه وارفرهنگ فارسی عمیدهمچون مشاطه؛ مانند مشاطگان: ◻︎ در باغ چو شد باد صبا دایهٴ گل / بربست مشاطهوار پیرایهٴ گل (حافظ: ۱۱۱۰).
ruleدیکشنری انگلیسی به فارسیقانون، قاعده، حکم، دستور، فرمانروایی، ضابطه، خط کش، گونیا، عادت، رسم، فرمانفرمای، بربست، حکومت کردن، مسلط شدن بر، حکم کردن، اداره کردن
بربستنفرهنگ فارسی عمید۱. بستن؛ مقید کردن؛ پابند کردن.۲. آماده کردن.۳. (مصدر لازم) فایده برداشتن؛ سود برداشتن.
بربست نامهلغتنامه دهخدابربست نامه . [ ب َ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نظامنامه . (ناظم الاطباء). رجوع به بربست شود.
بربستگانلغتنامه دهخدابربستگان . [ ب َ ب َ ] (اِ) ج ِ بربست . قاعده ها و قانون ها. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). قواعد و قوانین ورسوم و روش ها. (ناظم الاطباء). رجوع به بربست شود.
بربست کردنلغتنامه دهخدابربست کردن . [ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محصور کردن .دیواربست کردن . چینه کشیدن : باغ ویران شده بود که در وی کشاورزی کردندی و خاقان ترک فرمود تاآن همه را بربست کردند و دیوارهای بلند برآوردند و منبر و محراب ساختند از خشت نپخته . (تاریخ بخارا).