بربندلغتنامه دهخدابربند. [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) سینه بند طفلان . (برهان ). پیش بند کودکان . گلوبند. (ناظم الاطباء). || پستان بند زنان چه بر بمعنی پستان هم آمده است و آنرا بعربی لبیبه خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || پارچه ٔ دراز و کم پهنا یا نواری به پهنای چهار انگشت و بیشتر که طفل
لببفرهنگ فارسی معین(لَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سرسینه . 2 - دوال زیر شکم اسب که یک سرش به سینه بسته باشد و سر دیگرش به تنگ ؛ بربند.
حزاملغتنامه دهخداحزام . [ ح ِ ] (ع اِ) تنگ . (دستوراللغة). تنگ ستور. تنگ چارپا. تنگ اسب . (مهذب الاسماء). ج ، حزم . || دست بند طفل در گهواره . دست بند شیرخواره به گهواره . (منتهی الارب ). بربند. بربند کودک . (مهذب الاسماء). || آنچه بدوی بندند. (منتهی الارب ).- امثال </spa
حریفی کردنلغتنامه دهخداحریفی کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تظاهر کردن کسی به اینکه توانائی مقاومت با طرف را دارد. خود راهم کشتی نمودن . خود را هم سنگ کسی نمودن : چو بهمن زین شبستان رخت بربندحریفی کردنت با اژدها چند.نظامی .
لب دوختنلغتنامه دهخدالب دوختن . [ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) خموشی گزیدن : مدتی میبایدش لب دوختن از سخنگویان سخن آموختن . مولوی .تا نگردد خون دل و جان جهان لب بدوز و دیده بربند این زمان .مولوی .
نکوروییلغتنامه دهخدانکورویی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) زیبائی . جمال . نکوروی بودن . رجوع به نکوروی شود : تا شود بر گل نکورویی وبال تا شود بر سرو رعنائی حرام . سعدی .چون شمع نکورویی در رهگذر باد است طرف هنری بربند از شمع نکورویی .
بندبربندلغتنامه دهخدابندبربند. [ ب َ ب َ ب َ ] (ق مرکب ) به پی هم . پیاپی . متوالی . (فرهنگ فارسی معین ).