برسم دانفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای به شکل دو پایۀ فلزی با دوشاخۀ هلالیشکل که برسم را روی آن قرار میدهند.
بیرسملغتنامه دهخدابیرسم . [ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + رسم ) بیقاعده . خلاف عرف و قاعده و قانون . بدون رسومات . بی روش و ترتیب . || ظالم . قانون و قاعده ندان : خداوند جهاندارا ز خانان دوستی نایدکه بیرسمند و بیقولند و بدعهدند و بدپیمان . فرخی
برسمفرهنگ فارسی عمیدشاخههای بریدهشدۀ درخت انار، مورد، سرو، و مانندِ آن که موبدان زردشتی هنگام اجرای برخی مراسم مذهبی بهدست میگیرند: ◻︎ سر و تن بشوییم و برسم به دست / چنان چون بُوَد مرد یزدانپرست (فردوسی: ۴/۳۱۱). Δ از جمله شرایط برسم به دست گرفتن پاکیزگی تن و لباس است.
بریشمفرهنگ فارسی عمید= ابریشم: ◻︎ گرچه یکی کرم بریشمگر است / باز یکی کرم بریشمخور است (نظامی۱: ۷۲).
برسملغتنامه دهخدابرسم . [ ب َ س َ ] (اِ) از کلمه ٔ برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت بخط مؤلف ). شاخه های بریده ٔ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در فارسی تای گویند و باید که از رستنی باشد نه از فلز و از درختی پاکیزه و متأخران گویند از انار باید باشد و مراد از رسم
برسملغتنامه دهخدابرسم . [ ب َ س َ ] (اِ) از کلمه ٔ برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت بخط مؤلف ). شاخه های بریده ٔ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در فارسی تای گویند و باید که از رستنی باشد نه از فلز و از درختی پاکیزه و متأخران گویند از انار باید باشد و مراد از رسم
برسمفرهنگ فارسی عمیدشاخههای بریدهشدۀ درخت انار، مورد، سرو، و مانندِ آن که موبدان زردشتی هنگام اجرای برخی مراسم مذهبی بهدست میگیرند: ◻︎ سر و تن بشوییم و برسم به دست / چنان چون بُوَد مرد یزدانپرست (فردوسی: ۴/۳۱۱). Δ از جمله شرایط برسم به دست گرفتن پاکیزگی تن و لباس است.
برسملغتنامه دهخدابرسم . [ ب َ س َ ] (اِ) از کلمه ٔ برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت بخط مؤلف ). شاخه های بریده ٔ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در فارسی تای گویند و باید که از رستنی باشد نه از فلز و از درختی پاکیزه و متأخران گویند از انار باید باشد و مراد از رسم
برسمفرهنگ فارسی معین(بَ سَ) [ په . ] ( اِ.) شاخة بریده ای (انار یا گز) که مؤبدان زرتشتی به هنگام نیایش در دست می گرفتند.
مبرسملغتنامه دهخدامبرسم . [ م ُ ب َ س َ ] (ع ص ) مبتلا به بیماری برسام . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نعت از برسم . (منتهی الارب ). ج ، مبرسمین .
برسمفرهنگ فارسی عمیدشاخههای بریدهشدۀ درخت انار، مورد، سرو، و مانندِ آن که موبدان زردشتی هنگام اجرای برخی مراسم مذهبی بهدست میگیرند: ◻︎ سر و تن بشوییم و برسم به دست / چنان چون بُوَد مرد یزدانپرست (فردوسی: ۴/۳۱۱). Δ از جمله شرایط برسم به دست گرفتن پاکیزگی تن و لباس است.
برسملغتنامه دهخدابرسم . [ ب َ س َ ] (اِ) از کلمه ٔ برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت بخط مؤلف ). شاخه های بریده ٔ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در فارسی تای گویند و باید که از رستنی باشد نه از فلز و از درختی پاکیزه و متأخران گویند از انار باید باشد و مراد از رسم
برسمفرهنگ فارسی معین(بَ سَ) [ په . ] ( اِ.) شاخة بریده ای (انار یا گز) که مؤبدان زرتشتی به هنگام نیایش در دست می گرفتند.