برشتنلغتنامه دهخدابرشتن . [ ب ِ رِ ت َ ] (مص ) برشته کردن . بریان نمودن . (آنندراج ). بریان کردن چنانکه نان را از تیز کردن آتش یا دیر بیرون کردن از تنور : بهل تا باشد این آتش فروزان کبابی را که ببرشتی مسوزان . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).<
برستنلغتنامه دهخدابرستن . [ ب ِ رَ ت َ ] (مص ) رستن . رهایی یافتن . رها شدن . خلاص شدن . مستخلص شدن . نجات یافتن . تخلص : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست . ابوشکور.تنی چند از موج دریا برست رسیدند نزدیکی آب
برگشتنلغتنامه دهخدابرگشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) برگردیدن . رجعت کردن . (ناظم الاطباء). مقابل رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). بازگشتن . واگشتن . مراجعت کردن . عودت کردن . عود کردن . بازآمدن . بازپس آمدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع . عودت . احریراف . اًزدهاف . اًصماء. اصطبان . انحیاز. انصبان . تَ
برشتنیلغتنامه دهخدابرشتنی . [ ب ِ رِ ت َ ] (ص لیاقت ) قابلیت برشته شدن داشتن . که تواند برشته شدن . که برشته تواند شدن .
قهوة تیرهبرشتdark-roasted coffeeواژههای مصوب فرهنگستانقهوهای که برشتن آن پس از ترق دوم متوقف میشود
قهوة تازهبرشتfresh-roasted coffeeواژههای مصوب فرهنگستانقهوهای که از برشتن آن زمان زیادی نگذشته است
قهوة روشنبرشتlight-roasted coffeeواژههای مصوب فرهنگستانقهوهای که برشتن آن پیش از نخستین ترق یا بلافاصله پس از آن متوقف میشود
برشتنیلغتنامه دهخدابرشتنی . [ ب ِ رِ ت َ ] (ص لیاقت ) قابلیت برشته شدن داشتن . که تواند برشته شدن . که برشته تواند شدن .