لغتنامه دهخدا
جس . [ ج َس س ] (ع مص ) دست بسودن . (منتهی الارب )(تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). بسودن . (المصادر زوزنی ). بدست سودن . (آنندراج ). برماسیدن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). لمس کردن و دست بسودن . (از متن اللغة). دست بسودن چیزی برای شناختن آن . (از اقرب الموارد). لمس با