برنلغتنامه دهخدابرن . [ ب َ ] (اِ) هر مکانی که بالای آن چیزی گسترده شده باشد. || ظرف پهن . || جام سفالی و یا فلزی و دسته ای از ترکب به یکدیگر پیچیده . || ماله ٔ زراعت . || محجر و شبکه ٔ برنجی و یا چوبی . || ماه نو. || (اِخ ) نام ستاره ای . (ناظم الاطباء). اما معانی فوق در دیگر مآخذی که در دس
برنلغتنامه دهخدابرن . [ ب َ رَ ] (اِخ ) نام قصبه ایست در هندوستان . (برهان ) (آنندراج ):بس نمانده ست که فرمان دهد آن شاه که هست پادشاه از بر قنوج و برن تا اهواز.فرخی .
برنلغتنامه دهخدابرن . [ ب ِ ] (اِخ ) کرسی کانتون (ایالت ) برن ، که از سال 1848م . پایتخت کشور سویس گردید. این شهر در ساحل رود آر قرار دارد و دارای 161هزار تن سکنه است . صنایع آن فلزسازی و بافندگی و مبل سازی و شکلات سازی است
یاتاقان بیرونیoutboard bearingواژههای مصوب فرهنگستانیاتاقانی که در سمت خارجی چرخ بر روی محور نصب میشود
طیفشناسی باریونهاbaryon spectroscopyواژههای مصوب فرهنگستانشناسایی ترازهای انرژی ذرههای باریون با تعیین طیف آنها
یبرینلغتنامه دهخدایبرین . [ ی َ ] (اِخ ) ریگستانی است نزدیک یمامه که اطراف آن معلوم نیست . و آن راابرین نیز نامند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
برینلغتنامه دهخدابرین . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 395 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و ابریشم است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3).
برنشستنلغتنامه دهخدابرنشستن . [ ب َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) سوار شدن . (از برهان ) (غیاث ) (آنندراج ).رکوب . (از تاج المصادر بیهقی ). رکب : هرگاه خزینه دار ملک برنشستی و جایی رفتی و یوسف با او بودی ... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). نصر سیار... آخرسالار خویش را بخواند و گفت فلان
برنهادنلغتنامه دهخدابرنهادن . [ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) (از: پیشوند بر +مصدر نهادن ) بالا نهادن . (آنندراج ). قرار دادن روی چیزی . نصب کردن روی چیزی . گذاشتن . نهادن : از بناگوش لعلگون گوئی برنهاده ست آلغونه به سیم . <p
برنامجدیکشنری عربی به فارسیبرنامه , دستور , نقشه , روش کار , پروگرام , دستور کار , برنامه تهيه کردن , برنامه دار کردن
برونشیتلغتنامه دهخدابرونشیت . [ بْرُن ْ / ب ُ رُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) برنشیت . از امراض ریه . رجوع به برنشیت شود.
برنشستنلغتنامه دهخدابرنشستن . [ ب َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) سوار شدن . (از برهان ) (غیاث ) (آنندراج ).رکوب . (از تاج المصادر بیهقی ). رکب : هرگاه خزینه دار ملک برنشستی و جایی رفتی و یوسف با او بودی ... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). نصر سیار... آخرسالار خویش را بخواند و گفت فلان
برنهادنلغتنامه دهخدابرنهادن . [ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) (از: پیشوند بر +مصدر نهادن ) بالا نهادن . (آنندراج ). قرار دادن روی چیزی . نصب کردن روی چیزی . گذاشتن . نهادن : از بناگوش لعلگون گوئی برنهاده ست آلغونه به سیم . <p
برنامجدیکشنری عربی به فارسیبرنامه , دستور , نقشه , روش کار , پروگرام , دستور کار , برنامه تهيه کردن , برنامه دار کردن
تامربرنلغتنامه دهخداتامربرن . [ ] (اِخ ) نام نهری است که از کوه مَلَوَ جاری شود. رجوع به ماللهند بیرونی ص 128 و 148 و 155 شود.
شابرنلغتنامه دهخداشابرن . [ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ) فولاد معدنی است از اختیارات بدیعی نقل نموده شده . (فرهنگ جهانگیری ). نام فولاد معدنی باشد. (برهان قاطع). رجوع به شابرقان ، شابرن ، شابوراک ، شابوران ، شابورق ، شابورقان شابورن ، شابورگان و شاپورگان شود.
ژربرنلغتنامه دهخداژربرن . [ ژِ ب ِ رُ ] (اِخ ) گابریل . عالم فرانسوی . مولد سنت کاله (من ) بسال 1628 و وفات در سنت دنی بسال 1711 م .
سابرنلغتنامه دهخداسابرن . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از «مننتر»ها طبق قول «بشن پران ».رجوع به تحقیق ماللهند ابوریحان بیرونی ص 194 شود.
کامبرنلغتنامه دهخداکامبرن . [ رُ ] (اِخ ) پیر. ژنرال فرانسوی . در سن سباستین بدنیا آمد (1842 - 1770 م .). وی در جنگ واترلو مقاومت بی نظیری از خود نشان داد و بالاخره به محاصره افتاد و تسلیم شد.