برهیختنلغتنامه دهخدابرهیختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (از: پیشوند بر + هیخ = هنگ = تنگ اوستائی به معنی کشیدن + تن ، پسوند مصدری ) برکشیدن . برآوردن . (برهان ). برآهیختن . || تربیت کردن و آموختن . (ناظم الاطباء). و رجوع به برهختن شود.
برهختنلغتنامه دهخدابرهختن . [ ب َ هَِ ت َ ] (مص ) برهیختن . پرهیختن .فرهختن . ادب کردن . (برهان ). تربیت کردن و نیک آموختن . (ناظم الاطباء). رجوع به پرهیختن شود. || برکشیدن . (برهان ). برآهیختن . || برآوردن . (برهان ). || زخم کردن . (ناظم الاطباء).
برهختنلغتنامه دهخدابرهختن . [ ب َ هَِ ت َ ] (مص ) برهیختن . پرهیختن .فرهختن . ادب کردن . (برهان ). تربیت کردن و نیک آموختن . (ناظم الاطباء). رجوع به پرهیختن شود. || برکشیدن . (برهان ). برآهیختن . || برآوردن . (برهان ). || زخم کردن . (ناظم الاطباء).
باللغتنامه دهخدابال . (اِ) از انسان و حیوانات چرنده از کتف بود تا سر ناخن دست و بعضی گفته اند از شانه تا آرنج که مرفق باشد. (برهان قاطع). به لهجه ٔ طبری بال بمعنی دست ، در مازندرانی کنونی و گیلکی و قزوینی همچنین است . در اورامانی بالا و در سمنانی و لاسگردی و شهمیرزادی بال و در سنگسری «بَل ».