لغتنامه دهخدا
لیق . [ ل َ ] (ع مص ) لیقه . لیقه انداختن در دوات . || نیکو کردن سیاهی دوات و برچفسانیدن . (منتهی الارب ). اصلاح دادن سیاهی و جز آن . (منتخب اللغات ). || برچفسیدن سیاهی دوات درلیقه و نیکو گردیدن . (منتهی الارب ). سیاه کردن دوات و شدن آن . (تاج المصادر). || یقال : ماعاقت المرا