۱. [مجاز] بههم زدن و از میان بردن یک شرکت، حکومت، و مانندِ آن.
۲. [مجاز] برهم پیچیدن و جمع کردن بساط و دستگاهی.
۳. [قدیمی] دانهدانه برداشتن چیزی از روی زمین.
۴. [قدیمی] برگزیدن و برداشتن چیزهای مرغوب و پسندیده از میان تودۀ چیزی.
۵. دانه چیدن مرغ از روی زمین.
۱. دانه چیدن
۲. انتخاب کردن، برگزیدن، گزینش کردن
۳. جمعآوری کردن، جمع کردن، گرد آوردن
۴. تعطیل کردن، منحل کردن