برگرفتهفرهنگ فارسی عمید۱. برداشتهشده.۲. نواخته؛ پرورده: ◻︎ چون قطره بر گرفتهٴ خود را جهان سلیم / بر آسمان رساند و از کف رها کند (سلیم: لغتنامه: برگرفته).۳. بالابردهشده.
برگرفتهلغتنامه دهخدابرگرفته . [ ب َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ](ن مف مرکب ) برداشته شده . مأخوذ. || ربوده . || برچیده . || حمل شده . نقل شده . || قبول شده . پذیرفته . مقبول . || پوشانده شده . || رانده . محوشده . تراشیده . (فرهنگ فارسی معین ). || کسی که دستگیری او کرده ب
بررفتهلغتنامه دهخدابررفته . [ ب َرْ، رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بلندشده و بالاشده . (آنندراج ). رفع. مرتفع : مر امید را هست دامن فراخ درختی است بررفته بسیار شاخ . اسدی .ای گردگرد گنبد بررفته خان
۲قطعه ای،است سازی برگرفته از موسیقی آوازی ایران در بیات ترک بیشتر فرهنگهای فارسی معنی بیات را به معنی گوشه هایی از موسیقی سنتی ایران آورنده اند۳در آنندراج از آن به نام شعبه ای از موسیقی و در ترکی،نام طایفه ای از ترکان یاد کرده استگویش مازنی bayyaat
۲قطعه ای،است سازی برگرفته از موسیقی آوازی ایران در بیات ترک بیشتر فرهنگهای فارسی معنی بیات را به معنی گوشه هایی از موسیقی سنتی ایران آورنده اند۳در آنندراج از آن به نام شعبه ای از موسیقی و در ترکی،نام طایفه ای از ترکان یاد کرده استگویش مازنی bayyaat
نابرگرفتهلغتنامه دهخدانابرگرفته . [ ب َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برنگرفته . مقابل گرفته .- نابرگرفته کام ؛ کام برنگرفته . کام نادیده : یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ماتاراج شدما همچنان لب بر لبی ن