برزنگلغتنامه دهخدابرزنگ . [ ب َ زَ ] (اِخ ) (معرب آن برزنج است ) شهری است از نواحی اران و میان آن و برذعه هیجده فرسنگ باشد در راه باب الابواب و بر او معبر نهر کبراست به شروان . (مراصد الاطلاع ).
برزنگیلغتنامه دهخدابرزنگی . [ ب َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به برزنگ و آن شهری است از نواحی اران .- غلام برزنگی ؛ سیاه برزنگی یا دده برزنگی ، با قدی سخت بلندو سبیلهای دراز بی تربیت و بی دانش و مایل بشهوات پست . (یادداشت مؤلف ).
بُرزنیshufflingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دادهپوشی که در آن با جابهجایی رقمها در دادههای رقمی یا تعویض یا حذف اطلاعات حساس از مجموعهدادههایی مشخص، از دسترس غیرمجاز به آنها جلوگیری میشود
مسودةدیکشنری عربی به فارسیحواله , برات , برات کشي , طرح , مسوده , پيش نويس , برگزيني , انتخاب , چرک نويس , طرح کردن , () (انگليس) اماده کردن , از بشکه ريختن
اختیارفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتخاب، برگزینی، گزینش، ۲. آزادگی، آزادی، ۳. تفویض ۴. اجازه ۵. تصرف، غلبه، قدرت ≠ اجبار
draughtدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش نویس، برات، طرح، مسوده، حواله، چرک نویس، برگزینی، برات کشی، انتخاب، اماده کردن، از بشکه ریختن، طرح کردن، فرا خواندن
draftدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش نویس، برات، طرح، مسوده، حواله، چرک نویس، برگزینی، برات کشی، انتخاب، اماده کردن، از بشکه ریختن، طرح کردن، فرا خواندن