برگه دانفرهنگ فارسی عمیدجای قرار دادن برگهها؛ جعبه یا قفسهای که برگهها بهترتیب در آن قرار داده میشود؛ فیشیه.
برگه دانلغتنامه دهخدابرگه دان . [ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) جای قرار دادن برگه ها. این کلمه بجای کلمه ٔ فیشیه پذیرفته شده است . (لغات فرهنگستان ).
بره برهلغتنامه دهخدابره بره . [ ب ُرْ رَ / رِ ب ُرْ رَ/ رِ ] (ص مرکب ) دارای شیارهای موازی .ناصاف و ناهموار. شکاف دار. (فرهنگ لغات عامیانه ).- بره بره شدن ؛ دارای شیارهای موازی گشتن چنانکه در جاده ها
جابرگهای اتاقهاroom rackواژههای مصوب فرهنگستانردیفی از برگهدانهای کوچک فلزی برای نگه داشتن برگههای مربوط به هر یک از اتاقهای مهمانخانه به ترتیب شمارة آنها
فیشیهلغتنامه دهخدافیشیه . [ شی ِ ] (فرانسوی ، اِ) مجموعه ٔ فیش ها. || جعبه یا قفسه ٔ محتوی فیش . برگه دان . (فرهنگ فارسی معین ).
پیشینهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه پیشینه، سابقه، تاریخچه، اطلاعات [ اطلاع 524] سوابق، اسناد، مدارک گزارش، راهنما، سند، مدرک، پرونده پوشه، کلاسور، پروندان، زونکن، دوسیه، پرونده، جزوه، برگه، برگهدان جداسازی، بایگانی، مجموعه تقویم، تاریخ، وقایعنگاری آشنایی، سابقه، سابقۀ ذهنی، معرفی معرفینامه
برگهفرهنگ فارسی عمید۱. برگ.۲. برگمانند؛ چیزی که شبیه برگ باشد.۳. تکههای بریدهشده از هلو یا زردآلو که آنها را در آفتاب خشک کنند.۴. نشانه و نمونۀ مال.۵. تکهای از اموال دزدیدهشده که در نزد کسی پیدا شود.۶. تکۀ کوچک کاغذ برای یادداشت؛ فیش.
برگهلغتنامه دهخدابرگه . [ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) برگ کوچکی که در پای ساقه ٔ گل است . (لغات فرهنگستان ). برگ خرد.- دوبرگه ؛ علفی است . (لغت محلی شوشتر، خطی ). || خشک کرده ٔ هلو و زردآلو چون آنرا به دو نیمه کرده و نیز هسته ٔ
برگهلغتنامه دهخدابرگه . [ بِرْ / ب ِ رِگ ِ ] (اِخ ) لوئی . (1880 - 1955 م .) مهندس و هوانورد فرانسوی که یکی از نخستین سازندگان هواپیما بوده است . (فرهنگ فارسی معین ).
دوبرگهلغتنامه دهخدادوبرگه . [ دُ ب َ گ َ / گ ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دوبرگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوبرگ شود. || علفی مشهور است . برادر سه برگه که در چمنزارها روید و زیاده از دو برگ نشود و بغایت زیبا و خوش آیند است . || کنایه از دو لب ساده زنخان . (لغت محلی
چهار برگهلغتنامه دهخداچهار برگه . [چ َ / چ ِ ب َ گ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) دارای چهاربرگ . || (اِ) در اصطلاح گیاه شناسی گیاهی که چهار برگ داشته باشد یا چهار برگ از برگهای آن رُسته باشد. || صاحب آنندراج گوید: نام گیاهی است . اما بنظر ن
سه برگهلغتنامه دهخداسه برگه . [ س ِ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) نام گلی است . (غیاث ) (آنندراج ). اسم فارسی حندقوقی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || یونجه . (ناظم الاطباء). || شبدر. (یادداشت بخط مؤلف ).
برگهفرهنگ فارسی عمید۱. برگ.۲. برگمانند؛ چیزی که شبیه برگ باشد.۳. تکههای بریدهشده از هلو یا زردآلو که آنها را در آفتاب خشک کنند.۴. نشانه و نمونۀ مال.۵. تکهای از اموال دزدیدهشده که در نزد کسی پیدا شود.۶. تکۀ کوچک کاغذ برای یادداشت؛ فیش.