بریلفرهنگ فارسی عمیدسلیکات بریلیوم طبیعی با رنگهای گوناگون که بعضی از انواع آن در جواهرسازی به کار میرود.
بریللغتنامه دهخدابریل . [ بْری / ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) سیلیکات بسیار سخت بریلیوم و آلومینیوم که میتوان آنرا زمرد نارس نامید. بهادارترین نوع آن زمرد است . (دایرة المعارف فارسی ).
بریلفرهنگ فارسی معین(بِ رِ) [ انگ . ] ( اِ.) خط ویژة نابینایان که حروف آن به صورت نقطه های برجسته است (برگرفته از نام لویی بریل موسیقی دان و معلم فرانسوی ).
بریلنرمشbrailletonikواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از نویسههای خط نابینایان، خط بریل، در طراحی حرکتها و نرمشهای ورزشی
بروگللغتنامه دهخدابروگل . [ بْرو / ب ُ گ ِ ] (اِخ ) خاندانی مشهور از نقاشان فلامانی ، که از آن جمله اند:- پیر مشهور به پیر بروگل قدیم ؛ در حدود 1530 م . متولد شد و بسال 1
بروللغتنامه دهخدابرول . [ ب ِ ] (اِخ ) پیر دُ. کاردینال فرانسوی . وی بسال 1575م . متولد شد و در سال 1629 م . درگذشت . او جداً به استقرار فرقه ٔ کارملیط در فرانسه کمک کرد و اجتماع مذهبی «اراتوار» را دایر نمود. برول یکی از عامل
بریلیومفرهنگ فارسی عمیدعنصر فلزی کمیاب، نقرهفام، سخت، و شکننده که از لحاظ شیمیایی شبیه منیزیم است و آلیاژهای آن در ساختن هواپیما و موشک به کار میرود؛ گلوسینوم.
بریلنرمشbrailletonikواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از نویسههای خط نابینایان، خط بریل، در طراحی حرکتها و نرمشهای ورزشی
بریلیومفرهنگ فارسی عمیدعنصر فلزی کمیاب، نقرهفام، سخت، و شکننده که از لحاظ شیمیایی شبیه منیزیم است و آلیاژهای آن در ساختن هواپیما و موشک به کار میرود؛ گلوسینوم.
بریلنرمشbrailletonikواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از نویسههای خط نابینایان، خط بریل، در طراحی حرکتها و نرمشهای ورزشی
جبریللغتنامه دهخداجبریل . [ ] (اِخ ) ابن الاوانی الاربلی ملقب بشجاع . معاصر ابن خلکان است . وی مغنی و از مردم اربل بوده و در اواخر مائه ٔ ششم و اوایل مائه ٔ هفتم میزیسته است . (تاریخ ابن خلکان ص 109 س 14).
جبریللغتنامه دهخداجبریل . [ ] (اِخ ) ابن حسن بن عثمان بن محمودبن عثمان الکنجاوی . وی کتاب «مقدمه » ابی للیث را شرح کرده و آنرا «کتاب التقدمة فی شرح المقدمة» نامیده است . (کشف الظنون ).
جبریللغتنامه دهخداجبریل . [ ج َ ] (اِ) لغتی است در جبرئیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جبرئیل شود.
جبریللغتنامه دهخداجبریل . [ ج َ ب َ رَ ] (اِ) لغتی است در جبرئیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع بکلمه ٔ مزبور شود.
جبریللغتنامه دهخداجبریل . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ وحی . لغتی است در جبرئیل . (منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.