بزداغلغتنامه دهخدابزداغ . [ ب ِ ] (اِ) افزاری است که بدان زنگ آیینه و تیغ و امثال آن بزدایند و جلا دهند و لفظ لغت نیز بر این معنی دلالت میکند، و آنرا بعربی مصقلة خوانند. و بزدائیدن بهمین معنی مصدر این لغت است و بزداغیدن تبدیل غین به الف است و بزدودن نیز مثل همانست . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصر
بیجادقلغتنامه دهخدابیجادق . [ دَ ] (معرب ، اِ) مهره ای است . (مهذب الاسماء). سنگ سرخی است لونش به یاقوت نزدیک بود. (نزهةالقلوب ). بیجاذق . معرب بیجاده . رجوع به بیجاده شود.
بیجاذقلغتنامه دهخدابیجاذق . [ ذَ ] (معرب ، اِ) یک نوع سنگی شبیه به یاقوت . (ناظم الاطباء). بیجادق . معرب بیجاده . رجوع به بیجاده شود.
مصقللغتنامه دهخدامصقل . [ م ِ ق َ ] (ع اِ) ابزاری که بدان جلا می دهند و صیقل می زنند و زنگ چیزی را می زدایند، و بزداغ نیز گویند. سو. (ناظم الاطباء). سوهان . مهره . ج ، مصاقل . (یادداشت مؤلف ) : آئینه ٔ زنگ آلود دلها به مصقل هدایت جلا داد [حضرت محمد (ص ) ] . (ترجمه ٔ ت