مقرملغتنامه دهخدامقرم . [ م ِ رَ ] (ع اِ) بسترآهنگ . ج ، مقارم . (مهذب الاسماء). پرده ٔ رنگین از پشم که در وی نقش و نگار باشد یا پرده ٔ تنک . مقرمة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرمهلغتنامه دهخدامقرمه . [ م ِ رَ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) بسترآهنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پارچه ٔ منقشی که بر روی بستر کشند : مقرمه ای داشت مُذَهَّب سخت نیکو بر روی نهالی افکنده . (سیاست نامه ). و رجوع به مقرم و مقرمة شود.
رختخوابلغتنامه دهخدارختخواب . [ رَ ت ْ / ت ِ خوا / خا ] (اِمرکب ) جامه ٔ خواب که مجموع لحاف و برخوابه (توشک ) و متکا و بالش و غیره است .فراش . بستر. جا. جای . بسترآهنگ . (یادداشت مؤلف ).- رختخواب افکندن در
لحافلغتنامه دهخدالحاف . [ ل ِ] (ع اِ) بسترآهنگ . (جهانگیری ) . دواج . بالاپوش شب .مشمال . (منتهی الارب ). ازار. جامه ٔ پنبه دار شب خوابی .(غیاث ). بالاپوش ، مقابل نهالی و زیرپوش : خوشا حال لحاف و بسترآهنگ که میگیرند هر شب در برت تنگ . لبیب