بسغدیدنلغتنامه دهخدابسغدیدن . [ ب َ / ب ِ س َ / س ُ دی دَ ] (مص مرکب ) ساخته شدن و مهیا گشتن و آماده گردیدن . (برهان ) (ناظم الاطباء) (سروری ). ساخته شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). ساخته شدن و مهیا گشتن . (سروری ). ساخته و آماده شدن
آسغدنلغتنامه دهخداآسغدن . [ س َ دَ ] (مص )(از: آ، نا + سغدن ، سختن یعنی سنجیدن ) ناسختن . ناسنجیدن . رجوع به آسغده ، بسغده ، بسغدن و بسغدیدن شود.
آسغدنلغتنامه دهخداآسغدن . [ س َ دَ ] (مص ) ساختن . آمادن . سیجیدن . بسیجیدن . || گرد آوردن . فراهم کردن .ریشه ٔ این کلمه اگر ساختن باشد سین بفتح است و اگر سیجیدن باشد سین مکسور است ، و تمیز آن برای من میسر نیست . رجوع به آسغده ، بسغده ، بسغدن و بسغدیدن شود.
بسغدهلغتنامه دهخدابسغده . [ ب َ س َ / س ُ دَ/ دِ ] (ن مف ) پسغده . آسغده . آماده و ساخته و مهیا. (برهان ). آماده و مهیا. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ساخته و آماده . بسغدیدن مصدر آن و آسغده نیز گویند. (رش