بشتکلغتنامه دهخدابشتک . [ ب ِ /ت َ / ب ُ ت ُ / ت َ ] (اِ) بشنک . مرطبان و خمره ٔ کوچک را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خمره .(سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ). خمره ٔ کوچک . (مؤید
بستکلغتنامه دهخدابستک . [ ب َ ت َ ] (اِ)بستو. مرتبان کوچک سفالین و چینی ، معرب آن ، بُستوقه . (رشیدی ). مرتبان کوچک که نام دیگرش بستو است . (فرهنگ نظام ). رجوع به بستو و بستوقه شود. || چمچه . || خادم و خدمتکار. (ناظم الاطباء).
بستکلغتنامه دهخدابستک . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) نام دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار است . این دهستان بین دهستان لمزان و گوده و فرامرزان واقع وزمین آن جلگه ای است . هوایش گرم و خشک آب مشروب آن از چاه و باران و جزئی قنات . زراعت غلات آن بطور کلی دیمی است . محصولاتش عبارتند از غلات ، خرما، سبزی ،
بستکلغتنامه دهخدابستک . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) نام ولایتی است ازپارس قریب به بحر عمان و لار خارک کرمان که حاکمی خاص دارد. کلاً اهل سنت اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام ولایتی است در فارس (جنوب ایران ). (فرهنگ نظام ). در حدودالعالم ، بستکان آمده است . رجوع به بستکان شود.قصبه ٔ مرکزی بخش بستک ش
بستکلغتنامه دهخدابستک . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان لار محدود بحدود زیر: از خاور شهرستان بندرعباس ، از شمال بخش مرکزی لار، از جنوب بخش لنگه ، از باختر بخش گاوبندی و در مرکز شهرستان قرار گرفته است . هوایش در تمام نقاط گرم و خشک و در تابستان با بادهای سوزان . آب مشروبش
بشتکیلغتنامه دهخدابشتکی . [ب ُ ت َ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن محمد، ابوالبقا، انصاری بشتکی دمشقی مصری ، ادیب و فاضل بود. وی بسال 748 هَ . ق . متولد شد و بسال 830 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : طبقات الشعراء و مرکزالاحاطه
بستولغتنامه دهخدابستو. [ ب َ ] (اِ) بستک . بشتک . بستوق . بستوغه . تیریه . مرطبان سفالین کوچک را گویند ومعرب آن بستوق باشد. (برهان ). مرطبان کوچک . (جهانگیری ). و رجوع به شعوری شود. ظرفیکه در آن مربا و روغن و غیره کنند و بستوغه معرب آنست . (انجمن آرا). خمچه ٔ کوچک باشد که روغن و دوشاب و غیرهم
بشتکیلغتنامه دهخدابشتکی . [ب ُ ت َ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن محمد، ابوالبقا، انصاری بشتکی دمشقی مصری ، ادیب و فاضل بود. وی بسال 748 هَ . ق . متولد شد و بسال 830 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : طبقات الشعراء و مرکزالاحاطه