بشقابلغتنامه دهخدابشقاب . [ ب ُ ] (ترکی ، اِ) پشقاب . (از غیاث ) (آنندراج ). ظرف غذاخوری پهن و گرد و کم عمق مانند دوری و رکابی که سکر و سکرچه نیز گویند. (ناظم الاطباء). ظرف پخ که در آن چلو یا پنیر و سبزی و امثال آن گذارند. لب تخت .
بشقابپرنده 1ultimate, flying disc game, airborne soccer, frisbee 1 ,ultimate frisbee, flatballواژههای مصوب فرهنگستانورزشی میدانی و تیمی که در آن صفحۀ بشقابمانندی را بهسمت همتیمی پرتاب میکنند و این حرکت در صورتی امتیازآور خواهد بود که همتیمی آن را در منطقۀ پایانی دریافت کند
بشقابپرنده 2frisbee 2/ Frisbee 2, flying discواژههای مصوب فرهنگستانابزار بازی یا ورزش بشقابپرنده که صفحهای معمولاً پلاستیکی و بشقابمانند با قطر 20 تا 25 سانتیمتر است
کاسه بشقابیلغتنامه دهخداکاسه بشقابی . [ س َ / س ِ ب ُ ] (ص نسبی مرکب ) طواف که کاسه و بشقاب سفالین بفروشد.
لب تختلغتنامه دهخدالب تخت . [ ل َ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بشقاب . || قسمی بشقاب . بشقاب که گودی کم دارد.
بشقابپرنده 1ultimate, flying disc game, airborne soccer, frisbee 1 ,ultimate frisbee, flatballواژههای مصوب فرهنگستانورزشی میدانی و تیمی که در آن صفحۀ بشقابمانندی را بهسمت همتیمی پرتاب میکنند و این حرکت در صورتی امتیازآور خواهد بود که همتیمی آن را در منطقۀ پایانی دریافت کند
بشقابپرنده 2frisbee 2/ Frisbee 2, flying discواژههای مصوب فرهنگستانابزار بازی یا ورزش بشقابپرنده که صفحهای معمولاً پلاستیکی و بشقابمانند با قطر 20 تا 25 سانتیمتر است