بشکاریلغتنامه دهخدابشکاری . [ ب َ ] (حامص ) کشت و کار و زراعت را گویند. (برهان ) . کشت و زرع باشد. (سروری ). کشتکاری و زراعت و فلاحت . (ناظم الاطباء). بمعنی کشت و کار باشد. (رشیدی ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (آنندراج ). کشت و زراعت . (مؤید الفضلاء). رجوع به شعوری ج 1</
بسکایریلغتنامه دهخدابسکایری . [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) ابوالمشهر احمدبن علی بن طاهربن محمدبن طاهربن عبداﷲ از فرزندان یزدگردبن بهرام بسکایری بود. وی مردی ادیب و فاضل بود و به خراسان و عراق و حجاز سفر کرد و حدیث شنید. رجوع به ص 181 معجم البلدان و ص <span class="hl" dir=
بسکایریلغتنامه دهخدابسکایری . [ ب َ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بسکایر از قرای بخارا. (سمعانی ). و رجوع به بسکایر شود.
بسکریلغتنامه دهخدابسکری . [ ب ِ ک ِ / ب َ ک َ ] (اِخ ) ابوالقاسم حافظ علی بن جباره هذلی منسوب به بسکره . (منتهی الارب ). ابوالقاسم یوسف بن علی بسکری به شرق سفر کرد و از ابونُعَیم اصفهانی و گروهی از خراسانیان حدیث شنید و در علم کلام و نحو دست داشت و در علم قرائ
بسکریلغتنامه دهخدابسکری . [ ب ِ ک ِ / ب َ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به بسکره از بلاد مغرب . (از سمعانی ). رجوع به بسکره شود.
بسقو کردنلغتنامه دهخدابسقو کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسغو کردن . در کمین نشستن . پنهان شدن در جایی به قصد اغفال خصم و ناگهان بر وی حمله بردن . || مترصد شکار نشستن چنانکه صیاد در شکارگاه .حالتی که گربه و یوز و امثال آن بخود گیرند پیش از حمله بشکاری و آن گرد کردن تن و دوختن چشم به صید باشد. ن
غهبلغتنامه دهخداغهب . [ غ َ هََ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیخبر شدن و فراموش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غفلت از چیزی و فراموش کردن آن را. (از اقرب الموارد). || بی آگاهی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). غفلت بی تعمد. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). و منه الحدیث : سئل عطاء
ارجاءلغتنامه دهخداارجاء. [ اِ ] (ع مص ) امیدوار کردن . (غیاث اللغات ). || واپس بُردن . (زوزنی ). کار را در تأخیر انداختن . (منتهی الارب ). واپس داشتن . پس افکندن . بازپس بردن . سپس انداختن کاریرا. (منتهی الارب ). باپس افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). واپس افکندن امر را. || ارجاءبئر؛ کرانه ساختن
شیوهلغتنامه دهخداشیوه .[ شی وَ / وِ ] (اِ) طور و عمل و طرز و روش و قاعده . (برهان ). طور. رسم . طریقه . سبک . اسلوب . روش . نهج . وتیره . نسق . سان . گون . گونه . هنجار. طریق . راه . طرز.(یادداشت مؤلف ). طرز و روش . (ناظم الاطباء) (غیاث ) (از فرهنگ جهانگیری