بظرلغتنامه دهخدابظر. [ ب َ ] (ع اِ) تلاق . ج ، بُظور. و منه قولهم فی الشتم : امصص بظر فلانة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بیظر. بُظارَه . (منتهی الارب ). دلاغ و آن موضعی است که خاتنان عرب برند. (یادداشت مؤلف ). خروس . خروسه . خروسک . گندمک . (زمخشری ) (ازیادداشت مؤلف ). || بلندی میان
بظرلغتنامه دهخدابظر. [ ب َ ظَ ] (ع اِ) درازتلاقی . (ناظم الاطباء). زنان را بر فرج فزونیکی است و آنرا ختنه کنند و آن فزونی ببرند و بتازی آن فزونی را بظر گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || انگشتری . (ناظم الاطباء).
بظرلغتنامه دهخدابظر. [ ب َظَ ] (ع مص ) با بُظرَة گردیدن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درازتلاقی و درازتلاق شدن . || ختنه کردن جاریه را. (از منتهی الارب ).
طَلقکلاهvisor/ vizorواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ جلوی کلاهخود که چشمها را از نور خورشید محافظت میکند و نمونههای امروزی آن اطلاعات مختلفی را برای کاربر، بهویژه خلبان و سرباز، نمایش میدهد
بزرلغتنامه دهخدابزر. [ ب َ ] (ع اِ) تخم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخمیانه . روغن چراغ . ج ، بزور. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). حب . دانه . (یادداشت بخط دهخدا). معرب از برز [ بتقدیم راء بر زاء ] فارسی . (یادداشت بخط دهخدا) : میگویند بزغاله تا هشتاد رطل
بیزرلغتنامه دهخدابیزر. [ ب َ زَ ] (ع اِ) کدنگ گازران . ج ، بَیازِر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گزلک . میجنة. کدنگ . کودینه . چوب جامه کوب . (یادداشت مؤلف ) (زمخشری ). کدین گازر. (از مهذب الاسماء). و رجوع به دزی ج 1 ص 133</sp
بیظرلغتنامه دهخدابیظر. [ ب َ ظَ ] (ع اِ) تلاق . (ناظم الاطباء). بظارة. بظر. تلاق . چوچوله . دلاغ . (یادداشت مؤلف ). || دشنام است مر داه را. (ناظم الاطباء). دشنامی است داهان (یعنی کنیزکان ) را. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بظارة شود.
بظراءلغتنامه دهخدابظراء. [ ب َ ] (ع ص ) تأنیث اَبْظَر. زن درازتلاق . داه دراز تلاق ختنه ناکرده . ج ، بُظْرْ. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن ختنه ناکرده . ج ، بظر. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء).درازبظر. بزرگ گندمک (زن ). (زمخشری ). بزرگ خروسه .- امة بظراء ؛ داه دراز
بظرةلغتنامه دهخدابظرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) زنی که در بغلش موی کم باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حلقه ٔ انگشتری بی کرمی . (کذا). (منتهی الارب ) (آنندراج ). حلقه ٔ انگشتری بدون نگین . (ناظم الاطباء).
بظرةلغتنامه دهخدابظرة. [ ب ِ رَ ] (ع اِ) رایگان ، و منه : ذهب دمه بظراً. (منتهی الارب ). رایگان . (ناظم الاطباء).
بظرةلغتنامه دهخدابظرة. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) تندی میان لب بالایین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دلاغلغتنامه دهخدادلاغ . [ دِل ْ لا ] (ترکی ، اِ) دلاق . تلاق . چوچوله . بظر. بظارة. قنب . بیظر. قرن . فنج . (یادداشت مرحوم دهخدا).
بضرلغتنامه دهخدابضر. [ ب َ ] (ع اِ) تلاق . لغتی است در بَظَر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چوچوله . (یادداشت مؤلف ). دِلاّ غ . (یادداشت مؤلف ).
خنتبلغتنامه دهخداخنتب . [ خ ُ ت ُ / ت َ ] (ع اِ) چُچُله و بَظَر دختران قبل از ختان . || (ص ) مخنث . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || کوتاه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
بظراءلغتنامه دهخدابظراء. [ ب َ ] (ع ص ) تأنیث اَبْظَر. زن درازتلاق . داه دراز تلاق ختنه ناکرده . ج ، بُظْرْ. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن ختنه ناکرده . ج ، بظر. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء).درازبظر. بزرگ گندمک (زن ). (زمخشری ). بزرگ خروسه .- امة بظراء ؛ داه دراز
بظرةلغتنامه دهخدابظرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) زنی که در بغلش موی کم باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حلقه ٔ انگشتری بی کرمی . (کذا). (منتهی الارب ) (آنندراج ). حلقه ٔ انگشتری بدون نگین . (ناظم الاطباء).
بظرةلغتنامه دهخدابظرة. [ ب ِ رَ ] (ع اِ) رایگان ، و منه : ذهب دمه بظراً. (منتهی الارب ). رایگان . (ناظم الاطباء).
بظرةلغتنامه دهخدابظرة. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) تندی میان لب بالایین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ابظرلغتنامه دهخداابظر. [ اَ ظَ ] (ع ص ) اقلف . نابریده . نامختون . ختنه ناکرده . || کش لب بالا بزرگ بود. لب زبرین ْبزرگ . آنکه میان لب زَوَرینش بیرون آمده بود. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه لب بالائین او پیش آمده باشد. که در میان لب بالائین تندی و پیش آمدگی و برآمدگی بود. لب زَوَرین ْبزرگ . (مهذ