بعدلغتنامه دهخدابعد. [ ب َ ] (ع اِ، ق ) پس . ضد قبل . و آن در حالت اضافت معرب بود و در حالت افراد مبنی بر ضم و من بعد و افعل بعداً. منونین نیز روایت کرده اند و حکی الفراء من بعد، بالکسر بغیر التنوین و اجاز بالضم و التنوین ایضاً. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). پس . (ترجمان علامه
بعدلغتنامه دهخدابعد. [ ب َ ع َ ] (ع اِ) ج ِ باعِد مثل خادم و خدم ، یقال : ما انت منابِبَعَدِ و ما انتم منا بِبَعِدِ. ایضاً. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به باعد شود. || بُعْدْ. (اقرب الموارد). || دور. منزل بَعَد. (منتهی الارب ). بعید. (از اقرب الموارد) .
بعدلغتنامه دهخدابعد. [ ب َ ع َ ] (ع ص ، اِ) بُعد.بعید. گویند: منزل بَعَد؛ یعنی بعید. (از اقرب الموارد). منزل دور. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).- تنح غیر بَعَد ؛ یعنی : نزدیک شو. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).|| ج ِ باعد مانند خادم و خدم . (از اقرب الموا
بعدلغتنامه دهخدابعد. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (از اقرب الموارد) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به بُعد شود.
بعدلغتنامه دهخدابعد. [ ب ُ ] (ع مص ) ضد قرب . (از اقرب الموارد). دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردن . (از اقرب الموارد). بمردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَعَد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بَعَد شود.
بیتافزاییbit stuffingواژههای مصوب فرهنگستانافزودن بیت به قاب رقمی (digital frame) برای همزمانسازی و واپایش
جریان بیتbit streamواژههای مصوب فرهنگستانرشتهای پیوسته از بیتها که بهطور متوالی در حوزۀ زمان انتقال مییابند
بیتهای افزونهredundant bitsواژههای مصوب فرهنگستانبیتهایی که در هنگام انتقال دادهها برای تشخیص یا اصلاح خطا یا هر دو افزوده شدهاند
بعداًلغتنامه دهخدابعداً. [ ب َ دَن ] (ع ق ) سپس . وقت دیگر. زمان دیگر.مقابل قبلاً. سپس چیزی . (مؤید الفضلاء). پس از آن .
بعدالمشرقینفرهنگ فارسی عمید۱. دوری بین مشرق و مغرب؛ فاصلۀ میان مشرق و مغرب.۲. دوری بهقدر دوری مشرق از مغرب.
بعداءلغتنامه دهخدابعداء. [ ب ُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ بعید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به بعید شود.
بعدانلغتنامه دهخدابعدان . [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بعید، یقال : فلان من بعدان الامیر و من قربائه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مؤید الفضلاء). و رجوع به بعید شود.
بعداًلغتنامه دهخدابعداً. [ ب َ دَن ] (ع ق ) سپس . وقت دیگر. زمان دیگر.مقابل قبلاً. سپس چیزی . (مؤید الفضلاء). پس از آن .
بعدالمشرقینفرهنگ فارسی عمید۱. دوری بین مشرق و مغرب؛ فاصلۀ میان مشرق و مغرب.۲. دوری بهقدر دوری مشرق از مغرب.
بعدم باز دادنلغتنامه دهخدابعدم باز دادن . [ ب ِ ع َدَ دَ ] (مص مرکب ) نیست و نابود کردن . (آنندراج ). نیست کردن . (از شرفنامه ٔ منیری ) (از مؤید الفضلاء).
دوبعدلغتنامه دهخدادوبعد. [ دُ ب ُ ] (اِ مرکب ) عبارت است از عرض و طول . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به بعد شود.
مابعدلغتنامه دهخدامابعد. [ ب َ ] (ع اِ مرکب ) پس از آن . سپس آن . (ناظم الاطباء). مقابل ماقبل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مابعدالطبیعة ؛ چیزی که سوای طبیعت است یعنی علم الهی . (آنندراج ) (غیاث ). علم اعلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نزد قدما یکی از شعب حکمت ن
مبعدلغتنامه دهخدامبعد. [ م ُ ب َع ْ ع َ ] (ع ص ) دور و بعید. (از آنندراج ). دور شده . (ناظم الاطباء).
مبعدلغتنامه دهخدامبعد. [ م ِ ع َ ] (ع ص ) رجل مبعد؛ مرد بسیار دور سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد).
من بعدلغتنامه دهخدامن بعد. [ مِم ْ ب َ ] (ع ق مرکب ) از این سپس . (آنندراج ). پس از این . زین پس . از این پس : دفتر از گفته های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم . (گلستان ).من بعد بیخ صحبت اغیار برکنم در باغ دل رها نکنم جز جمال دوست . سعدی