بکلیلغتنامه دهخدابکلی . [ ب ِ ک ُل ْ لی ] (ق مرکب ) تمام . تمام و کمال . کلاً. تماماً. بالمره : ما بمردیم و بکلّی کاستیم بانگ حق آمد همه برخاستیم . مولوی .و رجوع به کل شود.
بقلیهلغتنامه دهخدابقلیه . [ ب ِ لی ی َ ] (اِخ ) طایفه ای از قرامطه . رجوع به خاندان نوبختی ص 252 شود.
زاویه ٔ بقلیلغتنامه دهخدازاویه ٔ بقلی . [ ی َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) از قریه های مصر است . (تاج العروس ). از قریه های واقع در منوفیه ٔ مصر است و بسیاری از رجال و خدمتگزاران علم از آن برخاسته اند. محمد علی پاشای حکیم ، رئیس بیمارستان و مدرسه ٔ قصر عینی از آنجا است . (از ملحقات المنجد).
علی بقلیلغتنامه دهخداعلی بقلی . [ ع َ ی ِب َ ] (اِخ ) پزشک متخصص در امراض دهان و دندان ، اهل مصر. او راست : وقایة الاسنان ، که در سال 1324 هَ . ق .در زمان حیات مؤلف در قاهره به چاپ رسید. (از معجم المؤلفین بنقل از المکتبةالبلدیة. فهرس الطب ص <span class="hl" dir
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) روزبهان بن ابی نصر بقلی شیرازی . رجوع به روزبهان ... شود.
باب الخداشلغتنامه دهخداباب الخداش . [ بُل ْ خ َدْ دا ] (اِخ ) باب خداش یا درب خداش یا درب خدیش از دروازه های شیراز بود که شیخ روزبهان بقلی در آنجا رباطی بنیان نهاد که خود به آنجا مدفون گردید. علامه قزوینی آرد: (از کتاب تحفة العرفان ورق 11، الف )معلوم میشود که نام پ
بقالیلغتنامه دهخدابقالی . [ ب َ ] (اِخ ) بقلی . لقب محمدبن ابی القاسم خوارزمی . (منتهی الارب ). ابوالفضل زین الدین محمدبن قاسم از مشاهیر علمای عامه بود و در خوارزم نشو و نما یافته و در سال 562 هَ . ق . درگذشت . تألیفات بسیاری بدو منسوبست و از آنجمله است : کتا
ترفنجلغتنامه دهخداترفنج . [ ت َ ف َ ] (ص ) راه باریک و دشوار باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 69) (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ).باریک و دشوار. (انجمن آرا) (آنندراج ) : راهی
بقلیهلغتنامه دهخدابقلیه . [ ب ِ لی ی َ ] (اِخ ) طایفه ای از قرامطه . رجوع به خاندان نوبختی ص 252 شود.
زاویه ٔ بقلیلغتنامه دهخدازاویه ٔ بقلی . [ ی َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) از قریه های مصر است . (تاج العروس ). از قریه های واقع در منوفیه ٔ مصر است و بسیاری از رجال و خدمتگزاران علم از آن برخاسته اند. محمد علی پاشای حکیم ، رئیس بیمارستان و مدرسه ٔ قصر عینی از آنجا است . (از ملحقات المنجد).
طهماسبقلیلغتنامه دهخداطهماسبقلی . [ طَ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق بخش قروه ٔ شهرستان سنندج در 30 هزارگزی باختر قروه کنارشوسه ٔ قروه به سنندج . جلگه و سردسیر با 255 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و توتون و لبنیات .
طهماسبقلیلغتنامه دهخداطهماسبقلی . [ طَ ق ُ ] (اِخ ) (طهماسبقلی افشار) لقب نادرشاه افشار است . رجوع به نادر شود.
علی بقلیلغتنامه دهخداعلی بقلی . [ ع َ ی ِب َ ] (اِخ ) پزشک متخصص در امراض دهان و دندان ، اهل مصر. او راست : وقایة الاسنان ، که در سال 1324 هَ . ق .در زمان حیات مؤلف در قاهره به چاپ رسید. (از معجم المؤلفین بنقل از المکتبةالبلدیة. فهرس الطب ص <span class="hl" dir