بلاجهتلغتنامه دهخدابلاجهت . [ ب ِ ج ِ هََ ] (از ع ، ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + جهت ) بدون جهت . بی جهت . بی سبب . (فرهنگ فارسی معین ). بی علت . بی دلیل .- عزیز بلاجهت ؛ لوس .
صدفهواژهنامه آزاد[صُ] حادثه. اتفاق. صدفه عبارت است از اینکه فرض کنیم حادثه اى خودبخود بدون آنکه شیئى ازاشیاء دخالت داشته باشد، به وجود آید. یکى از ضروریات عقل، امتناع صدفه و اتفاق است. درمیان دانشمندان جهان از آغازتاریخ جهان کمتر افرادى پیدا مى شوند که وقوع صدفه را جایز بدانند. فقط درمیان دانشمندان قدیم یونان احیا
بلالغتنامه دهخدابلا. [ ب ِ ] (ع پیشوند) (از: حرف جر «ب » + حرف نفی «لا») کلمه ٔ نفی مأخوذ از عربی ، یعنی بی و بدون ، و چون این کلمه را بر سر اسمی درآورند، اسم معین فعل میگردد مانند بلاتوقف ، بلاخلاف ، بلاشبهه ... (از ناظم الاطباء). این کلمه بر سر اسماء و مصادر عربی درآید مانند بلاتردید، بلا