بلاهةلغتنامه دهخدابلاهة. [ ب َ هََ ] (ع اِ) نادانی . سلیم دلی . نیک نهادی . خوشخوئی بی بدی . (منتهی الارب ). بلاهت . بَلَه . و رجوع به بلاهت و بله شود.
بلاهةلغتنامه دهخدابلاهة. [ ب َ هََ ] (ع مص ) ابله شدن . (از منتهی الارب ). ضعیف شدن عقل و خرد. (از اقرب الموارد). بَلَه . و رجوع به بله شود. || درماندن از حجت ؛ بله عن حجته . (از منتهی الارب ).
بلوعةلغتنامه دهخدابلوعة. [ ب َل ْ لو ع َ ] (ع اِ) چاه سرتنگ در خانه که آب باران و جز آن در آن جمع شود، و جای دست و رو شستن . (منتهی الارب ). سوراخی در وسط خانه . (ازاقرب الموارد). بالوعة. بلاعة. ج ، بَلالیع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به بالوعة و بلاعة شود.
بلاعةلغتنامه دهخدابلاعة. [ ب َل ْ لا ع َ ] (ع اِ) چاه سرتنگ در خانه که در آن آب باران و جز آن جمع شود، وجای دست و رو شستن . (منتهی الارب ). سوراخی است در میان خانه . (از اقرب الموارد). بالوعة. بَلّوعَة. ج ، بَلالیع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به بالوعة و بلوعة شود.
بلواژهلغتنامه دهخدابلواژه . [ ب َل ْ ژَ / ژِ ] (اِ) شیشه و آبگینه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ).
بلوایهلغتنامه دهخدابلوایه . [ ب َل ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) بالوایه . پرستوک را گویند و آن پرنده ایست که به عربی خطاف گویند. (برهان ). پرستوک . (الفاظ الادویه ). خطاف . (فهرست مخزن الادویه ). || بادخورک ، که پرنده ایست . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بادخورک شود. || ب