بلفضوللغتنامه دهخدابلفضول . [ ب ُ ف ُ ] (اِ مرکب ) (از:بل + فضول ) بوالفضول . ابوالفضول . صاحب فضل بسیار. بسیار فضول . پرفضول . (فرهنگ فارسی معین ) : بلفضولی سؤال کرد از وی چیست این خانه ٔ شش بدست و سه پا. سنائی .اندرین دهر بلفضولی
بلفضائللغتنامه دهخدابلفضائل . [ ب ُ ف َ ءِ ] (اِخ ) صورتی است از ابوالفضائل : و بعد از مصادره و حبس رئیس الائمه و بلفضائل امام سنیان و.. (کتاب النقض ص 486). امیرمیفرماید که علما و متکلمان مذهب خود را بیاورید که سید جلال الدین خراسانی با ا
بلفرهنگ فارسی عمیدپُر؛ بسیار؛ فراوان (در ترکیب با برخی کلمات): بُلغاک، بُلکامه، بُلهوس. Δ بعضی کلمات بلعجب و بلفضول و بلهوس را از این قبیل و ترکیب فارسی و عربی دانستهاند و بعضی دیگر آنها را بهصورت بوالعجب و بوالفضول و بوالهوس درست میدانند. در این صورت «بواﻟ ...» مخفف «ابواﻟِ ...» عربی خواهد بود.
بللغتنامه دهخدابل . [ ب ُ ] (از ع ، اِ) در تداول فارسی زبانان مخفف ابوالَ .... است ، چون : بلقاسم ، ابوالقاسم . بلحسن ، ابوالحسن ، و بودن بل در بلهوس و بلفضول و غیره از این «بل » بعید نمی نماید. (یادداشت مرحوم دهخدا). مخفف بوالَ ... عربی = ابوالَ ... در آغاز اعلام مانند: بلقاسم ، بوالقاسم ،
بللغتنامه دهخدابل . [ ب ُ ] (پیشوند) به معنی بسیار است مانند بلهوس (بسیارهوس ) و بلکامه ، لیکن مفرد مستعمل نشده . و بعضی گفته اند که صحیح بوالهوس و بوالکامه است و این از باب کنیت است که در محاورات عرب مستعمل به معنی ملازم شی ٔ است پس بوالهوس و بوالکامه ، کسی که ملازم هوس و کام خود باشد، چنا