بلکلغتنامه دهخدابلک . [ ب َ ] (حرف ربط) مخفف بلکه . صورتی از بلکه که در رسم خط «ه » را حذف کنند : کاین نیست مستقر خردمندان بلک این گذرگهیست بر او بگذر. ناصرخسرو.چون این حال با برویز رسید به تلافی حال مشغول نگشت بلک نامه ها به تهدی
بلکلغتنامه دهخدابلک . [ ب َ ل َ ] (اِ) زالزالک وحشی . ولیک . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ولیک و زالزالک شود.
بلکلغتنامه دهخدابلک . [ ب َل ْ ل َ ] (اِ) در تداول عامه زارعی است که بتنهایی کار می کند (نه بعنوان عضوی از یک گروه ) و معمولاً کار او زراعت محصولات دیمی و صیفی است . (فرهنگ فارسی معین ).
بلکلغتنامه دهخدابلک . [ ب ِ ] (اِ) آتش ، و شراره ٔ آتش . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) : چو زر ساو چکان بلک ازو چو بنشستی شدی پشیزه ٔ سیمین غیبه ٔ جوشن .شهید.
بلکلغتنامه دهخدابلک . [ ب ِ ل ِ ] (اِ) تشبث و چنگ درزدن به چیزی یا به کسی .(از برهان ) (از هفت قلزم ) (از آنندراج ) : اگر عقاب سوی جنگ او شتاب کندعقاب را به بلک بشکند سرین و دوبال .فرخی .