بنفسجلغتنامه دهخدابنفسج . [ ب َ ن َ س َ ] (معرب ، اِ) معرب بنفشه ٔ فارسی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بوئیدن تازه ٔآن نافع محرورین و مداومت بر آن منوم و مروح و مربای آن نافع ذات الجنب و ذات الریه و دافع صداع و سعال است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). معرب بنفشه ٔ فارسی است و
بنفسج الکلابلغتنامه دهخدابنفسج الکلاب . [ ب َ ن َ س َ جُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) شابانج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بنک بفارسی قنب است . (فهرست مخزن الادویه ).
بنفسجیلغتنامه دهخدابنفسجی . [ ب َ ن َ س َ ] (اِ) نوعی از جوهر موسوم به بنفش و آن سیاهی است که به سرخی زند. پرطاوسی با کمی کبودی . سرمه ای است که در آب ریزه ٔ چشم و تاریکی آن سود دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). || بگفته ٔ بعضی از گوهرشناسان ، لونی است در یاقوت میانه ٔ ارجوانی و لحمی . (یادداشت بخط م
بنفسجيدیکشنری عربی به فارسیياقوت ارغواني , لعل بنفش , رنگ ارغواني , رنگ ياقوتي , درکوهي بنفش , رنگ بنفش , قفايي , رنگ بنفش مايل به ارغواني سير , بنفش , ارغواني
بنفسج الکلابلغتنامه دهخدابنفسج الکلاب . [ ب َ ن َ س َ جُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) شابانج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بنک بفارسی قنب است . (فهرست مخزن الادویه ).
منفسحلغتنامه دهخدامنفسح . [ م َ ن َ س ِ ] (معرب ، اِ) بنفسج . بنفشه . (دزی ج 2 ص 619). رجوع به بنفسج و بنفشه شود.
بنفسج الکلابلغتنامه دهخدابنفسج الکلاب . [ ب َ ن َ س َ جُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) شابانج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بنک بفارسی قنب است . (فهرست مخزن الادویه ).
بنفسجیلغتنامه دهخدابنفسجی . [ ب َ ن َ س َ ] (اِ) نوعی از جوهر موسوم به بنفش و آن سیاهی است که به سرخی زند. پرطاوسی با کمی کبودی . سرمه ای است که در آب ریزه ٔ چشم و تاریکی آن سود دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). || بگفته ٔ بعضی از گوهرشناسان ، لونی است در یاقوت میانه ٔ ارجوانی و لحمی . (یادداشت بخط م
بنفسجيدیکشنری عربی به فارسیياقوت ارغواني , لعل بنفش , رنگ ارغواني , رنگ ياقوتي , درکوهي بنفش , رنگ بنفش , قفايي , رنگ بنفش مايل به ارغواني سير , بنفش , ارغواني