بنگشتنلغتنامه دهخدابنگشتن . [ ب ُ گ َ ت َ ] (مص ) بلع کردن و ناجاویده فروبردن . (برهان ). بلع کردن که بفارسی اوباریدن گویند. یعنی ناخائیده فروبردن . (آنندراج ). ناجاویده فروبردن . و آنرا اوباریدن گویند و بتازی بلع خوانند. (جهانگیری ).
بنکشیدنلغتنامه دهخدابنکشیدن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص ) بلع کردن و ناجاویده از حلق فروبردن . (ناظم الاطباء). بنگشتن . بنگشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بنگش و بنگشتن شود.
بنگشلغتنامه دهخدابنگش . [ ب َ گ ِ ] (اِ) لفظی است که آنرا بعربی بلع میگویند. (برهان ) (آنندراج ). بلع. (ناظم الاطباء). بلع. فروبردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بنگشتن شود.